رمان شراب خونی🤤🍷

#شراب_خونی
#part60
"ویو کوک"
کوک و بورام و تهیونگ:چی؟؟
رفتم به سمتش
ملکه:میدونم الان توی کدوم دنیاست!
کوک:چی؟؟بهتره زودتر بگی کجاست تا محو نشده!
ملکه:هه بهتره زیاد نگرانش نباشی چون اون هنوز سه روز دیگه فرصت داره...!
کوک:میدونی که کلی باید توی اون دنیا دنبال اون پسره ی عوضی بگردم!
ملکه:....
ملکه تا خواست چیزی بگه بورام و تهیونگ اومدن طرفش
تهیونگ:هوی تو انگار جون یک ادم و به مسخره بازی گرفتی نه؟((با داد))
کوک:ببین بهتره بهم بگی ات کجاست!وگرنه کل این دنیا رو روی سرت خراب میکنم(باداد)
ملکه:این رو بدونین که من ملکه ی شمام و حق اینکه سرم داد بزنین رو ندارین!
بورام:هه ملکه؟؟تو برای من حکم مادر هم نداری چی برسه که بخواد ملکه باشی و بهم دستور بدی!
ملکه:میخواین بدونین که اون دختر کجاست؟
کوک:معلومه که میخوایم
ملکه:باشه...بهتون میگم ولی اونجا اتفاق خوبی براتون نمیوفته!
بورام:برام مهم نیست!فقط میخوام دوستم رو نجات بدم...!
ملکه:جونگ کوک؟تهیونگ؟
کوک تهیونگ:هراتفاقی گه میخواد بیوفته...الان فقط جون ات برام مهمه
ملکه:باشه ولی خودتون خواستین...باید توی دنیای...