سناریو(درخواستی)
وقتی بهت خیانت میکنن اما پشیمونن
.
.
.
بنگچان:چون روش نمیشد باهات چشم تو چشم بشه یا صداتو بشنوه بهت پیام میده و میگه:میدونم کاری که کردم به هیچ وجه قابل بخشش نیست اما لطفا فقط همین یه بار رو بهم فرصت بده تا خودم رو بهت ثابت کنم
.
لینو:میدونست که عادت داری شب ها بیای تو پارک و قدم بزنی برای همین یه شب که داشتی قدم میزدی اومد جلوت وایستاد
تو با دیدن لینو روت رو اونور کردی
ا.ت:برو کنار
لینو:لطفا ا.ت…لطفا به حرفام گوش بده
ا.ت:هوففف بگو
لینو:خودم بهتر از هرکس دیگه ای میدونم کاری که کردم قابل بخشش نیست اما..(بغض)
ا.ت:اما چی مینهو؟اما چی؟خودتم میدونی کاری که کردی قابل بخشش نیست بعد میخوای من ببخشمت؟(بغض)
لینو که دیگه گریش گرفته بود روی زانوهاش وایستاد و گریه کرد
تاحالا تو این وضعیت ندیده بودیش برای همین نگرانش شدی
تو ام روی زانوهات دقیقا جلوش نشستی
ا.ت:مینهو(نگران)
لینو:هق اگه..اگه منو نبخشی خودمو هق میکشم(گریه)
از چشاش میشد پشیمون بودن رو فهمید پس تصمیم گرفتی ببخشیش و بهش یه فرصت دوباره بدی
انگشت شصتتو نوازش وار روی گونش کشیدی و گفتی
ا.ت:میبخشمت مینهوم(لبخند)
با تعجب بهت نگاه کرد
لینو:واقعا؟
ا.ت:انسان جایزالخطاست(لبخند)
.
چانگبین:بیرون محل کارت منتظرت بود
وقتی اومدی بیرون سریع اومد سمتت و بغلت کرد ، از عطر تنش فهمیدی چانگبینه
ا.ت:ولم کنین آقای سئو
چانگبین:نمیکنم
بردت داخل ماشین و خودشم نشست ، در ماشین رو قفل کرد و لبتو بوسید
چانگبین:فکر کنم لایق یه شانس دوباره باشم ، مگه نه؟
.
هیونجین:داشتی وسایلاتو جمع میکردی تا بری خونه دوستت که یهو هیونجین اومد تو اتاق
هیونجین:ا.ت من بدون تو میمیرم
بدون اینکه بهش نگاه کنی خونسرد گفتی
ا.ت:برو بمیر
خونسردی بیش از حدت عصبانیش کرد و باعث شد که بخواد داد بزنه سرت
هیونجین:ا.ت(عربده)
تو چشماش نگاه کردی و گفتی
ا.ت:هیونجین تو موقع اون کارت به من فکر کردی؟به منی که این همه دوستت داشتم فکر کردی؟ببخشمت که چی بشه؟ببخشمت که دوباره بهم خیانت کنی؟
بغلت کرد
هیونجین:میدونم ا.ت میدونم..اما لطفا همین یه بار من رو ببخش قول میدم به بهترین شکل ممکن برات جبران کنم
از بغلش درت آورد ، تو چشمات نگاه کرد و گفت
هیونجین:میبخشیم؟
ا.ت:اره
و دوباره بغلت کرد و هردو داخل بغل هم داشتین گریه میکردین
.
هان:خونه دوستت بودی و هان بعد از کلی منت و خواهش کردن دوستت تونست کلید خونش رو ازش بگیره و بهش بگه بره بیرون
تو اشپزخونه مشغول اشپزی بودی که یکی از پشت بغلت کرد ، ترسیدی برای همین دستاشو کنار زدی و سریع برگشتی ببینی کیه که با قیافه هان تعجب کردی
ا.ت:جیسونگ
ا.ت:اینجا چیکار میکنی؟
هان:منو میبخشی ا.ت؟
محکم بغلت کرد به طوری که داشتی خفه میشدی
ا.ت:باشه بخشیدم ، فقط ولم کن
گذاشت از بغلش بیای بیرون
هان:مرسی که بخشیدیم
لپشو بوسیدی و گفتی
ا.ت:اگه دوستت نداشتم نمیبخشیدمت(لبخند)
.
فلیکس:وسایلات رو جمع کرده بودی و میخواستی از خونه بری بیرون دم در بودی اما همین که خواستی دستگیره در رو بگیری فلیکس اومد سمتت و به دیوار چسبوندت
فلیکس:میدونم اشتباه کردم اما اگه حتی فقط یه قدم از داخل خونه به بیرون خونه برداری قول میدم کاری کنم که تا دوسال با ویلچر راه بری
.
سونگمین:تو یه خونه تکی داشتی و اونجا زندگی میکردی ، سونگمین مثل هرشب در خونتو زد ، در رو باز کردی و رفتی بیرون
ا.ت:باز چی میخوای؟
سونگمین:هیچکاری ندارم اما میخوام شاهد مرگم باشی
با این حرفش تعجب کردی
ا.ت:منظورت چیه؟
سونگمین:فقط نگاهم کن
نگاهت به سونگمینی بود که داشت یه بطری بزرگ بنزین رو روی خودش خالی کرد ، یه فندک برداشت و گفت
سونگمین:فقط میخواستم بدونی عاشقتم
تا خواست فندک رو روشن کنه رفتی سمتش فندک رو گرفتی پرت کردی و خودت رو داخل بغلش جا کردی
ا.ت:دوستت دارم(بغض)!
سونگمین که بعد از چند ثانیه فهمید چی شد متقابل بغلت کرد و گفت
سونگمین:پشیمونت نمیکنم!
.
جونگین:بخاطر اینکه نمیتونستی غم خیانت کسی رو که عاشقش بودی تحمل کنی خودکشی کردی و جونگین داشت سر سنگ قبرت گریه میکرد
جونگین:ببخشید که عاشق منی شدی که هیچوقت لیاقتتو نداشتم…میخوام بیام پیشت..قول میدم اونجا لیاقتت رو داشته باشم و نزارم هیچوقت ناراحت بشی!
و با تیغی که با خودش آورده بود خودکشی کرد تا بیاد پیش تو ، پیش تویی که داخل اون دنیا بودی
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
.
.
.
بنگچان:چون روش نمیشد باهات چشم تو چشم بشه یا صداتو بشنوه بهت پیام میده و میگه:میدونم کاری که کردم به هیچ وجه قابل بخشش نیست اما لطفا فقط همین یه بار رو بهم فرصت بده تا خودم رو بهت ثابت کنم
.
لینو:میدونست که عادت داری شب ها بیای تو پارک و قدم بزنی برای همین یه شب که داشتی قدم میزدی اومد جلوت وایستاد
تو با دیدن لینو روت رو اونور کردی
ا.ت:برو کنار
لینو:لطفا ا.ت…لطفا به حرفام گوش بده
ا.ت:هوففف بگو
لینو:خودم بهتر از هرکس دیگه ای میدونم کاری که کردم قابل بخشش نیست اما..(بغض)
ا.ت:اما چی مینهو؟اما چی؟خودتم میدونی کاری که کردی قابل بخشش نیست بعد میخوای من ببخشمت؟(بغض)
لینو که دیگه گریش گرفته بود روی زانوهاش وایستاد و گریه کرد
تاحالا تو این وضعیت ندیده بودیش برای همین نگرانش شدی
تو ام روی زانوهات دقیقا جلوش نشستی
ا.ت:مینهو(نگران)
لینو:هق اگه..اگه منو نبخشی خودمو هق میکشم(گریه)
از چشاش میشد پشیمون بودن رو فهمید پس تصمیم گرفتی ببخشیش و بهش یه فرصت دوباره بدی
انگشت شصتتو نوازش وار روی گونش کشیدی و گفتی
ا.ت:میبخشمت مینهوم(لبخند)
با تعجب بهت نگاه کرد
لینو:واقعا؟
ا.ت:انسان جایزالخطاست(لبخند)
.
چانگبین:بیرون محل کارت منتظرت بود
وقتی اومدی بیرون سریع اومد سمتت و بغلت کرد ، از عطر تنش فهمیدی چانگبینه
ا.ت:ولم کنین آقای سئو
چانگبین:نمیکنم
بردت داخل ماشین و خودشم نشست ، در ماشین رو قفل کرد و لبتو بوسید
چانگبین:فکر کنم لایق یه شانس دوباره باشم ، مگه نه؟
.
هیونجین:داشتی وسایلاتو جمع میکردی تا بری خونه دوستت که یهو هیونجین اومد تو اتاق
هیونجین:ا.ت من بدون تو میمیرم
بدون اینکه بهش نگاه کنی خونسرد گفتی
ا.ت:برو بمیر
خونسردی بیش از حدت عصبانیش کرد و باعث شد که بخواد داد بزنه سرت
هیونجین:ا.ت(عربده)
تو چشماش نگاه کردی و گفتی
ا.ت:هیونجین تو موقع اون کارت به من فکر کردی؟به منی که این همه دوستت داشتم فکر کردی؟ببخشمت که چی بشه؟ببخشمت که دوباره بهم خیانت کنی؟
بغلت کرد
هیونجین:میدونم ا.ت میدونم..اما لطفا همین یه بار من رو ببخش قول میدم به بهترین شکل ممکن برات جبران کنم
از بغلش درت آورد ، تو چشمات نگاه کرد و گفت
هیونجین:میبخشیم؟
ا.ت:اره
و دوباره بغلت کرد و هردو داخل بغل هم داشتین گریه میکردین
.
هان:خونه دوستت بودی و هان بعد از کلی منت و خواهش کردن دوستت تونست کلید خونش رو ازش بگیره و بهش بگه بره بیرون
تو اشپزخونه مشغول اشپزی بودی که یکی از پشت بغلت کرد ، ترسیدی برای همین دستاشو کنار زدی و سریع برگشتی ببینی کیه که با قیافه هان تعجب کردی
ا.ت:جیسونگ
ا.ت:اینجا چیکار میکنی؟
هان:منو میبخشی ا.ت؟
محکم بغلت کرد به طوری که داشتی خفه میشدی
ا.ت:باشه بخشیدم ، فقط ولم کن
گذاشت از بغلش بیای بیرون
هان:مرسی که بخشیدیم
لپشو بوسیدی و گفتی
ا.ت:اگه دوستت نداشتم نمیبخشیدمت(لبخند)
.
فلیکس:وسایلات رو جمع کرده بودی و میخواستی از خونه بری بیرون دم در بودی اما همین که خواستی دستگیره در رو بگیری فلیکس اومد سمتت و به دیوار چسبوندت
فلیکس:میدونم اشتباه کردم اما اگه حتی فقط یه قدم از داخل خونه به بیرون خونه برداری قول میدم کاری کنم که تا دوسال با ویلچر راه بری
.
سونگمین:تو یه خونه تکی داشتی و اونجا زندگی میکردی ، سونگمین مثل هرشب در خونتو زد ، در رو باز کردی و رفتی بیرون
ا.ت:باز چی میخوای؟
سونگمین:هیچکاری ندارم اما میخوام شاهد مرگم باشی
با این حرفش تعجب کردی
ا.ت:منظورت چیه؟
سونگمین:فقط نگاهم کن
نگاهت به سونگمینی بود که داشت یه بطری بزرگ بنزین رو روی خودش خالی کرد ، یه فندک برداشت و گفت
سونگمین:فقط میخواستم بدونی عاشقتم
تا خواست فندک رو روشن کنه رفتی سمتش فندک رو گرفتی پرت کردی و خودت رو داخل بغلش جا کردی
ا.ت:دوستت دارم(بغض)!
سونگمین که بعد از چند ثانیه فهمید چی شد متقابل بغلت کرد و گفت
سونگمین:پشیمونت نمیکنم!
.
جونگین:بخاطر اینکه نمیتونستی غم خیانت کسی رو که عاشقش بودی تحمل کنی خودکشی کردی و جونگین داشت سر سنگ قبرت گریه میکرد
جونگین:ببخشید که عاشق منی شدی که هیچوقت لیاقتتو نداشتم…میخوام بیام پیشت..قول میدم اونجا لیاقتت رو داشته باشم و نزارم هیچوقت ناراحت بشی!
و با تیغی که با خودش آورده بود خودکشی کرد تا بیاد پیش تو ، پیش تویی که داخل اون دنیا بودی
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
۱۶.۰k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.