فیک تقاص پارت ۷۲
اونقد خندیده بودم دل درد گرفته بودم
که یهو سارا توپید بهم و گفت خفه شو واسه چی میخندی ؟
نفس عمیق کشیدم تا نفسم جا بیاد و گفتم واقعا خیلی باحالید
سارا گفت برو باباااااا اسکل
جیمین گفت واقعا حوصله ی دعوا ندارم چرا زر زدی جونگ کوک ؟
با خنده گفتم چون دقیقا مثل موقعی شده بودید که با هم رل زده بودید
سارا با تیکه گفت هه هه خندیدیم حالا ببند نیشتو مسواک گرون شد
با خنده گفتم به دندونام حسودیت شد !
سارا با حالت چندش گفت رنگ زرد قناریه دندونات رو چیش حسودیم بشه ؟
این حرفش باعث شد دیگه نخندم و گفتم حتی اگه سفید هم باشن این حرفت باعث شد دیگه نخندم
سارا گفت بهت اینطوری گفتم که دیگه نخندی !
(چرا فقط دارن میرینن به سر تا پای همدیگه)
(یه فکت بهتون بگم سارا هم مثل تهیونگ و جیمین با جونگ کوک بزرگ شده ولی از همون اول خیلی با جونگ کوک دعوا داشته البته دعواهاشون از این دعواهای رفاقتی بوده که توشون فقط به همدیگه میرینن هست وگرنه اگه بفهمه بلایی قراره سر جونگ کوک بیاد همه رو پاره پاره میکنه《روش غیرت داره😂》)
دوباره یاد رابطه ی ا/ت و تهیونگ افتادم
چرا حس میکنم یه چیزی رو این وسط هنوزم نمیدونم
یه ماه و خوردی بعد (هنوز تو فلش بکیم)
تهیونگ ویو
ویبره ی گوشیم رو تو جیبم احساس کردم
گوشی رو از تو جیبم اوردم بیرون ولی هیچ شماره ای نداشت و فقط داشت زنگ میخورد !
وادافاک
چطوری اینطوریه !
از اونجایی که هیچی تو گوشیم نیست حتی اگه بخواد هم کسی هکم کنه هیچی به دست نمیاره بنابراین جواب دادم
گوشی و گذاشتم رو گوشم و گفتم بله
یهو صدای یونگی تو گوشم پیچید که گفت سلام تهیونگ
میخواستم اسمشو به زبون بیارم که سریع گفت خفه شو اسمم رو نیار فقط برو جایی که هیچ کس نیس و مطمئن شو هیچ کس صداتو نمیشنوه
تو خونه ی خودم بودم و مطمئن بودم هیچ کس تو خونه م شنود نزاشته چون همه جا رو گشتم و خدا رو شکر هیچ کس رو تو خونه م یا تو حیاط خونه م ندارم ولی بازم احتیاط شرط عقله بدون اینکه اسمش رو به زبون بیارم گفتم بگو
یونگی گفت رو گوشیت شنود هست ولی من هکش کردم کلا از کار انداختمش ... تو خونه ت هم شنوده دو هفته پیش اومدن تو خونه ت هم دوربین گذاشتن هم شنود به خاطر همین اصلا اسمم رو نیار ... نباید کسی بفهمه بهت زنگ زدم .. با شماره ای بهت زنگ زدم که اصلا رو گوشی نمیوفته و نمیشه هک کرد به خاطر همین نگران نباش و الان طوری رفتار کن انگار در مورد کارای شرکته زود باش یه تکونی به خودت بده و برو سرگرم برگه های شرکت شو
رسما پشمام ریخته بود
از رو کاناپه بلند شدم و رفتم سمت میز سالن که روش لپ تاپ و پرونده های شرکت جونگ کوک بود پرونده ها رو چند برگ زدم و گفتم خب !
یونگی گفت هیونگ شیک برنامه داره امشب تو رو بکشه سریع باید از خونه ت بری ... یه سر بیا بوسان پیش من باید چند تا چیزو بهت بگم از اونجا با هلکوپتر شخصی میفرستم بری امریکا واسه چند وقت تا ابا از اسیاب بیوفته
با حالت رمزی گفتم نه پرونده ها درستن حله !
یونگی گفت اوکی پس میبینمت
یونگی گفت بگو داری میری شرکت همه ی پرونده ها و لپ تاپ هر چی از شرکت هست رو کلا بردار بیا سوار ماشین خودت همونی که همیشه باهاش میری شرکتبیا به خیابون یانگ هی (یه اسم الکی) وقتی که رسیدی یه کوچه هست و داخل اون کوچه بن بست یه ون مشکی هست با یه پسر جوون دقیقا با همین لباسی که الان تنت هست تو ماشینت رو بده به اون و سوار ون شو و راه بیوفت سمت بوسان لباسات هم اصلا عوض نکن من یه کاری میکنم که همه فک کنن تو مردی هیچ سوالی نپرس فقط زود باش
گفتم اوکی من الان میام شرکت
سریع گوشی رو قطع کردم
و سریع پرونده ها رو جمع کردم و لپ تاپ هم برداشتم و رفتم سوار ماشین مورد نظرم شدم و از خونه زدم بیرون
دقیقا کارایی که یونگی گفت رو انجام دادن وقتی رسیدم به خیابون یانگ هی پیچیدم داخل اون کوچه بن بست دقیقا یه ون مشکی با یه پسر که دقیقا لباسای من رو پوشیده بود اونجا وایستاده بود
با پرونده ها و لپ تاپ از ماشین پیاده شدم پسره گفت خیلی سریع راه بیوفت سمت بوسان یونگی منتظرته داخل ماشین چند دست لباسه وقتی خواستی از ماشین پیاده بشی لباسات رو عوض کنی
سوییچ ماشینم رو دادم بهش و اون سوار شد و رفت
منم سوار ون شدم و راه افتادم سمت بوسان
نویسنده خیلی مرض داره
هیچ وقت به حرفای من اعتماد نکنید
عشقتون زنده شد😂😂
که یهو سارا توپید بهم و گفت خفه شو واسه چی میخندی ؟
نفس عمیق کشیدم تا نفسم جا بیاد و گفتم واقعا خیلی باحالید
سارا گفت برو باباااااا اسکل
جیمین گفت واقعا حوصله ی دعوا ندارم چرا زر زدی جونگ کوک ؟
با خنده گفتم چون دقیقا مثل موقعی شده بودید که با هم رل زده بودید
سارا با تیکه گفت هه هه خندیدیم حالا ببند نیشتو مسواک گرون شد
با خنده گفتم به دندونام حسودیت شد !
سارا با حالت چندش گفت رنگ زرد قناریه دندونات رو چیش حسودیم بشه ؟
این حرفش باعث شد دیگه نخندم و گفتم حتی اگه سفید هم باشن این حرفت باعث شد دیگه نخندم
سارا گفت بهت اینطوری گفتم که دیگه نخندی !
(چرا فقط دارن میرینن به سر تا پای همدیگه)
(یه فکت بهتون بگم سارا هم مثل تهیونگ و جیمین با جونگ کوک بزرگ شده ولی از همون اول خیلی با جونگ کوک دعوا داشته البته دعواهاشون از این دعواهای رفاقتی بوده که توشون فقط به همدیگه میرینن هست وگرنه اگه بفهمه بلایی قراره سر جونگ کوک بیاد همه رو پاره پاره میکنه《روش غیرت داره😂》)
دوباره یاد رابطه ی ا/ت و تهیونگ افتادم
چرا حس میکنم یه چیزی رو این وسط هنوزم نمیدونم
یه ماه و خوردی بعد (هنوز تو فلش بکیم)
تهیونگ ویو
ویبره ی گوشیم رو تو جیبم احساس کردم
گوشی رو از تو جیبم اوردم بیرون ولی هیچ شماره ای نداشت و فقط داشت زنگ میخورد !
وادافاک
چطوری اینطوریه !
از اونجایی که هیچی تو گوشیم نیست حتی اگه بخواد هم کسی هکم کنه هیچی به دست نمیاره بنابراین جواب دادم
گوشی و گذاشتم رو گوشم و گفتم بله
یهو صدای یونگی تو گوشم پیچید که گفت سلام تهیونگ
میخواستم اسمشو به زبون بیارم که سریع گفت خفه شو اسمم رو نیار فقط برو جایی که هیچ کس نیس و مطمئن شو هیچ کس صداتو نمیشنوه
تو خونه ی خودم بودم و مطمئن بودم هیچ کس تو خونه م شنود نزاشته چون همه جا رو گشتم و خدا رو شکر هیچ کس رو تو خونه م یا تو حیاط خونه م ندارم ولی بازم احتیاط شرط عقله بدون اینکه اسمش رو به زبون بیارم گفتم بگو
یونگی گفت رو گوشیت شنود هست ولی من هکش کردم کلا از کار انداختمش ... تو خونه ت هم شنوده دو هفته پیش اومدن تو خونه ت هم دوربین گذاشتن هم شنود به خاطر همین اصلا اسمم رو نیار ... نباید کسی بفهمه بهت زنگ زدم .. با شماره ای بهت زنگ زدم که اصلا رو گوشی نمیوفته و نمیشه هک کرد به خاطر همین نگران نباش و الان طوری رفتار کن انگار در مورد کارای شرکته زود باش یه تکونی به خودت بده و برو سرگرم برگه های شرکت شو
رسما پشمام ریخته بود
از رو کاناپه بلند شدم و رفتم سمت میز سالن که روش لپ تاپ و پرونده های شرکت جونگ کوک بود پرونده ها رو چند برگ زدم و گفتم خب !
یونگی گفت هیونگ شیک برنامه داره امشب تو رو بکشه سریع باید از خونه ت بری ... یه سر بیا بوسان پیش من باید چند تا چیزو بهت بگم از اونجا با هلکوپتر شخصی میفرستم بری امریکا واسه چند وقت تا ابا از اسیاب بیوفته
با حالت رمزی گفتم نه پرونده ها درستن حله !
یونگی گفت اوکی پس میبینمت
یونگی گفت بگو داری میری شرکت همه ی پرونده ها و لپ تاپ هر چی از شرکت هست رو کلا بردار بیا سوار ماشین خودت همونی که همیشه باهاش میری شرکتبیا به خیابون یانگ هی (یه اسم الکی) وقتی که رسیدی یه کوچه هست و داخل اون کوچه بن بست یه ون مشکی هست با یه پسر جوون دقیقا با همین لباسی که الان تنت هست تو ماشینت رو بده به اون و سوار ون شو و راه بیوفت سمت بوسان لباسات هم اصلا عوض نکن من یه کاری میکنم که همه فک کنن تو مردی هیچ سوالی نپرس فقط زود باش
گفتم اوکی من الان میام شرکت
سریع گوشی رو قطع کردم
و سریع پرونده ها رو جمع کردم و لپ تاپ هم برداشتم و رفتم سوار ماشین مورد نظرم شدم و از خونه زدم بیرون
دقیقا کارایی که یونگی گفت رو انجام دادن وقتی رسیدم به خیابون یانگ هی پیچیدم داخل اون کوچه بن بست دقیقا یه ون مشکی با یه پسر که دقیقا لباسای من رو پوشیده بود اونجا وایستاده بود
با پرونده ها و لپ تاپ از ماشین پیاده شدم پسره گفت خیلی سریع راه بیوفت سمت بوسان یونگی منتظرته داخل ماشین چند دست لباسه وقتی خواستی از ماشین پیاده بشی لباسات رو عوض کنی
سوییچ ماشینم رو دادم بهش و اون سوار شد و رفت
منم سوار ون شدم و راه افتادم سمت بوسان
نویسنده خیلی مرض داره
هیچ وقت به حرفای من اعتماد نکنید
عشقتون زنده شد😂😂
۳۵.۵k
۲۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.