پارت ۱۳
پارت ۱۳
الماس سیاه
+ یعنی چی فرار کرده چیمیگی
■ آقا یه دقیقه فقط یه دقیقه ازش چشم برداشتم
جونگکوک عصبی به چشمای لرزون مینهو نگاه کرد و غرید
+ خیلی گوه خوردی ازش چشم برداشتی یه ثانیه هم نباید اینکارو میکردی
■ غلط کردم آقا
جونگکوک نگاهی به ساعت رو دستش کرد
+ جایی بجز خونش نداره به بادیگاردا بگو خونش رو پوشش بودن ولی به هیچ وجه تاکید میکنم به هیچ بجه تیراندازی نمیکنن
■چشم
مینهو گوشیش رو دراورد و به یکی از پادیگاردا پیام داد و پشت فرمون ماشین رئیسش نشست
جونگکوک هم روی صندلی های عقب نشست و به سمت خونه پسرش حرکت کردن
ویو تهیونگ
تهیونگ وارد خونه شد و ساکش رو جمع کرد و به سمت در حرکت کرد ولی وقتی وارد حیاط شد دید دور تا دور خونش رو پوشش دادن و چند نفر هم جلوش وایسادن
- گمشین اونور
وقتی دید بادیگاردا جواب نمیدن عصبی تر داد زد
- گفتم گمشین اونور
بازم جوابی نگرفت شروع به جیغ جیغ کرد
یکی از بادیگاردا که دیگه کفری شده بود برگشت سمت تهیونگ
◇ خفه شو دیگه هرزه
- تو...تو به من گفتی هرزه؟
◇هرزه ای یه هرزه ی جیغجیغو که وقتی ارباب ازت استفاده کرد میندازت جلوی بادیگاردا تا زیرشون جون بدی بمیری
تهیونگ که دیگه گیرش گرفته بود یه قدم عقب برداشت که همون لحظه مغز اون بادیگارد با صدای شلیک هفت تیر جونگکوک اومد پایین
جونگکوک سر هفت تیرش رو فوت کرد و همون لحظه مینهو اومد وسط و فیلم رو قطع کرد
■کاتتتت
- با...بابایی..آقاهه مر...مرده؟
+ نه خوشگلم یکی از ارزوهاش بازیگر شدن بود منم ارزوش رو براورده کردم
- ولی...
+ ولی نداره دیگه
با سر به مینهو اشاره کرد جنازه اون بادیگارد رو جمع کنه (یادتون باشه تهیونگ از خون میترسید بخاطر همین جونگکوک اینکارو کرد )
بگیننننننن کیییییی توییییییی تابستونننننننن سرمااااااا میخورههههه من دومیش باشم😐😑
40 لایک شرایطشه
الماس سیاه
+ یعنی چی فرار کرده چیمیگی
■ آقا یه دقیقه فقط یه دقیقه ازش چشم برداشتم
جونگکوک عصبی به چشمای لرزون مینهو نگاه کرد و غرید
+ خیلی گوه خوردی ازش چشم برداشتی یه ثانیه هم نباید اینکارو میکردی
■ غلط کردم آقا
جونگکوک نگاهی به ساعت رو دستش کرد
+ جایی بجز خونش نداره به بادیگاردا بگو خونش رو پوشش بودن ولی به هیچ وجه تاکید میکنم به هیچ بجه تیراندازی نمیکنن
■چشم
مینهو گوشیش رو دراورد و به یکی از پادیگاردا پیام داد و پشت فرمون ماشین رئیسش نشست
جونگکوک هم روی صندلی های عقب نشست و به سمت خونه پسرش حرکت کردن
ویو تهیونگ
تهیونگ وارد خونه شد و ساکش رو جمع کرد و به سمت در حرکت کرد ولی وقتی وارد حیاط شد دید دور تا دور خونش رو پوشش دادن و چند نفر هم جلوش وایسادن
- گمشین اونور
وقتی دید بادیگاردا جواب نمیدن عصبی تر داد زد
- گفتم گمشین اونور
بازم جوابی نگرفت شروع به جیغ جیغ کرد
یکی از بادیگاردا که دیگه کفری شده بود برگشت سمت تهیونگ
◇ خفه شو دیگه هرزه
- تو...تو به من گفتی هرزه؟
◇هرزه ای یه هرزه ی جیغجیغو که وقتی ارباب ازت استفاده کرد میندازت جلوی بادیگاردا تا زیرشون جون بدی بمیری
تهیونگ که دیگه گیرش گرفته بود یه قدم عقب برداشت که همون لحظه مغز اون بادیگارد با صدای شلیک هفت تیر جونگکوک اومد پایین
جونگکوک سر هفت تیرش رو فوت کرد و همون لحظه مینهو اومد وسط و فیلم رو قطع کرد
■کاتتتت
- با...بابایی..آقاهه مر...مرده؟
+ نه خوشگلم یکی از ارزوهاش بازیگر شدن بود منم ارزوش رو براورده کردم
- ولی...
+ ولی نداره دیگه
با سر به مینهو اشاره کرد جنازه اون بادیگارد رو جمع کنه (یادتون باشه تهیونگ از خون میترسید بخاطر همین جونگکوک اینکارو کرد )
بگیننننننن کیییییی توییییییی تابستونننننننن سرمااااااا میخورههههه من دومیش باشم😐😑
40 لایک شرایطشه
۱۹.۴k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.