𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۳ پارت ۲۰
یکم سرم به پوستم زدم بعد پچ هارو گذاشنم زیر چشمم پچ لب رو هم گذاشتم دو ساعت بعد برداشتم ضد مرطوب کننده ضد افتاب و ابرسان هم زدم بعد بالم لب کیوتم رو زدم رو لبم یکم پنکیک برای یک دست شدن پوست صورتم زدم یک خط چشم کیوت و سایه ی کره ای زدم و موهامو باز کردم با سشوار خشکشون کردم حالت دار شد دوتا پنس بنفش کیوت به دو طرف موهام زدم یکم عکس از خودم گرفتم اتاقمو مرتب کردم و از اتاقم در شدم که یهو از اون طرف جونگ کوک هم اومد
_عا سلام جونگکوک خوبی؟
کوک_خوبم تو خوبی؟سرحالی تمرین نداری؟
_خوبم ممنون اره چون فردا زندگیم قراره عوض بشه جیون ام گفت که امروز رو ازادم
کوک_خوبه خوش باشی
_ممنونم ت.تو کجا میری؟
کوک_میرم پیش بنگ پیدینیم کارش دارم در مورد خوابگاه جدیده گفت که تو هم با ما قراره برای مدتی که خوابگاه پیدا میشه با ما بیای
_عام واقعا؟
کوک_حالا باید برم با پیدینیم صحبت کنم
_اوکی برو
کوک_اگه بیواری میتونی بری حیاط خلوت
_حیاط خلوت😳
کوک_با اسانسور برو طبقه همکف اونجا جای خوبیه
_وای ممنون پس من رفتم بوس بوس
دوییدم سمت اسانسور
سوار شدم رفتم پایین یکم جای قشنگ مثل پارک مانند بود خیلی خوب بود رفتم سمت یک نیمکت یکی پشتش رو کرده بود رو نشسته بود از پشت سرش شناختم تهیونگه
_یا تهیونگ شی
با خنده به سمتش رفتم و نشستم پیشش
_سلام
ته_سلام
_عام چیکار میکنی اینجا؟
ته_دارم از منطره ی اینجا لذت میبرم
_منم میتونم کنارت لذت ببرم؟
ته_حتما بمون
_ببخشید توی اتاق دلخوری پیش اومد
ته_تقصیر من بود از حدم گذشتم
_یاا اینجوری نگو من نباید اون حرفو میزدم
ته_معذرت میخوام
بعد خیلی یهویی منو کشید تو بغلش
ته_نمیدونم این حس اسمش چیه ولی خیلی وابستت شدم
حاز حرفش توی شوک بودم همینجور هاج و واج به حرفاش گوش میدادم
ته_از روز کنسرت که هدیه رو بهت دادم منو دیوونه کردی چشمات.....منو توی خودش غرق کرد
_ا.ا.این حرفا....
ته_اینا همه از ته دلمه،اینارو از روی سرخوشی نمیگم،همه از ته دلمه قلبم بر مغزم حاکم شده مغزم از حرفای قلبم اطاعت میکنه و همه جای قلب و مغزم شده چشمات
ازم جدا شد و منی که داشتم از خجالت اب میشدم سرم پایین بود
سرشو خم کرد تا به صورتم نگاه کنه ولی من همچنان خودمو قایم میکردم
ته_چشاتو ازم ندزد ا.ت،این دل اون موقع نباید گرفتار میشد که شد،اب ریخته جمع نمیشه درکم کن
_نمیشه تهیونگ نمیصه نه تو میتونی نه من
دستمو گرفت و روی قلبش گذاشت به شدت تند میزد ضربان قلب منم باهاش ریتم گرفت و تند تند میزد
ته_ببین این برای تو اینجوری میزنه
_تهیونگ نمیشه من تازه میخوام کارم رو شروع کنم نمیتونم کار تازه شروع شده و موفقیت چندین ساله ی تورو توی خطر بندازم لطفا بیخیال این حس شو نکن لطفا
ته_این حرفو نزن ا.ت من نمیتونم..............
_عا سلام جونگکوک خوبی؟
کوک_خوبم تو خوبی؟سرحالی تمرین نداری؟
_خوبم ممنون اره چون فردا زندگیم قراره عوض بشه جیون ام گفت که امروز رو ازادم
کوک_خوبه خوش باشی
_ممنونم ت.تو کجا میری؟
کوک_میرم پیش بنگ پیدینیم کارش دارم در مورد خوابگاه جدیده گفت که تو هم با ما قراره برای مدتی که خوابگاه پیدا میشه با ما بیای
_عام واقعا؟
کوک_حالا باید برم با پیدینیم صحبت کنم
_اوکی برو
کوک_اگه بیواری میتونی بری حیاط خلوت
_حیاط خلوت😳
کوک_با اسانسور برو طبقه همکف اونجا جای خوبیه
_وای ممنون پس من رفتم بوس بوس
دوییدم سمت اسانسور
سوار شدم رفتم پایین یکم جای قشنگ مثل پارک مانند بود خیلی خوب بود رفتم سمت یک نیمکت یکی پشتش رو کرده بود رو نشسته بود از پشت سرش شناختم تهیونگه
_یا تهیونگ شی
با خنده به سمتش رفتم و نشستم پیشش
_سلام
ته_سلام
_عام چیکار میکنی اینجا؟
ته_دارم از منطره ی اینجا لذت میبرم
_منم میتونم کنارت لذت ببرم؟
ته_حتما بمون
_ببخشید توی اتاق دلخوری پیش اومد
ته_تقصیر من بود از حدم گذشتم
_یاا اینجوری نگو من نباید اون حرفو میزدم
ته_معذرت میخوام
بعد خیلی یهویی منو کشید تو بغلش
ته_نمیدونم این حس اسمش چیه ولی خیلی وابستت شدم
حاز حرفش توی شوک بودم همینجور هاج و واج به حرفاش گوش میدادم
ته_از روز کنسرت که هدیه رو بهت دادم منو دیوونه کردی چشمات.....منو توی خودش غرق کرد
_ا.ا.این حرفا....
ته_اینا همه از ته دلمه،اینارو از روی سرخوشی نمیگم،همه از ته دلمه قلبم بر مغزم حاکم شده مغزم از حرفای قلبم اطاعت میکنه و همه جای قلب و مغزم شده چشمات
ازم جدا شد و منی که داشتم از خجالت اب میشدم سرم پایین بود
سرشو خم کرد تا به صورتم نگاه کنه ولی من همچنان خودمو قایم میکردم
ته_چشاتو ازم ندزد ا.ت،این دل اون موقع نباید گرفتار میشد که شد،اب ریخته جمع نمیشه درکم کن
_نمیشه تهیونگ نمیصه نه تو میتونی نه من
دستمو گرفت و روی قلبش گذاشت به شدت تند میزد ضربان قلب منم باهاش ریتم گرفت و تند تند میزد
ته_ببین این برای تو اینجوری میزنه
_تهیونگ نمیشه من تازه میخوام کارم رو شروع کنم نمیتونم کار تازه شروع شده و موفقیت چندین ساله ی تورو توی خطر بندازم لطفا بیخیال این حس شو نکن لطفا
ته_این حرفو نزن ا.ت من نمیتونم..............
۱۱.۳k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.