پارت سیزدهم شکار مرگ 🔪🖤
صبح پاشدم کوک داشت حاضر میشد
ا/ت: کوک کجا میری
کوک : میرم شرکت
ا/ت : میشه نری
کوک : نه نمیشه نرم
رفتم تو بغلش دستم دور گردنش حلقه کردم که دستش گرفت زیر باسنم کشیدم بالا پام دور کمرش حلقه کردم
ا/ت: اوپااا اوم اوم
کوک : بیبی اوپا صدام نکن
ا/ت: چرا اوپااااا
جوابی نداد کوک کیفش برداشت ا/ت گذاشت روی مبل کتش درست کرد که دستیارش اومد تو خونه
$قربان یک ساعت دیگه جلسه شروع میشه
کوک : خیله خب برو الان میام
دستیارش پشتش کرد بره کوک رفت سمت ا/ت چونش گرفت لبش میبوسید زبونش کرد تو دهنش که دستیارش برگشت خشکش زد سریع جیم شده رفت بیرون
ا/ت : کی میای خونه ؟
کوک : شاید دیر بیام
ا/ت : باشه عاشقتم
کوک : منم همینطور
شب شد کوک اومد تو خونه
کوک : بیبی من برگشتم کجایی
چراغا خاموش بود چراغو روشن کرد رفت یکم جلو تر چه پاش رفت رو شیشه
شیشه شکسته بود
کوک : بیبی ؟
یه نامه عکس رو میز بود که کوک دیدش تمام وجودش یخ زد
عکس اسلاید بعده
ا/ت: کوک کجا میری
کوک : میرم شرکت
ا/ت : میشه نری
کوک : نه نمیشه نرم
رفتم تو بغلش دستم دور گردنش حلقه کردم که دستش گرفت زیر باسنم کشیدم بالا پام دور کمرش حلقه کردم
ا/ت: اوپااا اوم اوم
کوک : بیبی اوپا صدام نکن
ا/ت: چرا اوپااااا
جوابی نداد کوک کیفش برداشت ا/ت گذاشت روی مبل کتش درست کرد که دستیارش اومد تو خونه
$قربان یک ساعت دیگه جلسه شروع میشه
کوک : خیله خب برو الان میام
دستیارش پشتش کرد بره کوک رفت سمت ا/ت چونش گرفت لبش میبوسید زبونش کرد تو دهنش که دستیارش برگشت خشکش زد سریع جیم شده رفت بیرون
ا/ت : کی میای خونه ؟
کوک : شاید دیر بیام
ا/ت : باشه عاشقتم
کوک : منم همینطور
شب شد کوک اومد تو خونه
کوک : بیبی من برگشتم کجایی
چراغا خاموش بود چراغو روشن کرد رفت یکم جلو تر چه پاش رفت رو شیشه
شیشه شکسته بود
کوک : بیبی ؟
یه نامه عکس رو میز بود که کوک دیدش تمام وجودش یخ زد
عکس اسلاید بعده
۵۳.۵k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.