Part37
Part37
سویا ویو
جام رو از دستش گرفتم و گروه کردیم به خوردن غذا رو که خوردیم چشمم افتاد به پیانوی گوشه سالون که یونگی متوجه شد و رد چشمم رو گرفت به پیانو خیره شد
یونگی: اوممممم دوست داری؟
سویا: آره خیلی خوب میشد اگه یکی برام میزد
که یونگی از جاش بلند شد و طرف پیانو رفت پشتش نشست، آستین های لباسش رو بالا داد و شروع کرد به زدن واقعا خیلی خوب میزد و بلد بود من عاشق این اهنگ بودم و اون خیلی با آرامش و ملایم دست هاشو حرکت میداد واقعا زیبا بود ولی من منی که دلم رو باخته بودم عاشق شده بودم عاشق مردی که مادرم رو کشته بود من عاشق شدم عاشق کسی که باعث کشیدن درد نداشتن مادرم شد مردی که سال ها ازش متنفر بودم چرا؟ چراتو؟ چرا تو باید مادر رو میکشی؟ چرا؟
یونگی: چطور بود؟
سویا: عالییی....پس بلد بودی
یونگی: بله که بلد بودم
سویا: آفرین خیلی قشنگ بود
یونگی: مرسی....اوم سویا
سویا: بله؟
یونگی: نظرت چیه یه کمی قدم بزنیم
سویا: اوم موافقم
یونگی: پس بریم اینجا محوطه قشنگی داره
سویا: اهوم بریم
کتم رو برداشتم و از رستوران زدیم بیرون و وارد محوطه اش شدیم شروع به حرکت کردیم
یونگی: میتونم چند تا سوال ازت بپرسم؟
سویا: اهوم
یونگی: کسی تو زندگیت هست؟
سویا ویو
با این حرفش شاخ در آوردم و حالا مطمئن بودم که حدسم درست بوده
......
ادامه دارد....
سویا ویو
جام رو از دستش گرفتم و گروه کردیم به خوردن غذا رو که خوردیم چشمم افتاد به پیانوی گوشه سالون که یونگی متوجه شد و رد چشمم رو گرفت به پیانو خیره شد
یونگی: اوممممم دوست داری؟
سویا: آره خیلی خوب میشد اگه یکی برام میزد
که یونگی از جاش بلند شد و طرف پیانو رفت پشتش نشست، آستین های لباسش رو بالا داد و شروع کرد به زدن واقعا خیلی خوب میزد و بلد بود من عاشق این اهنگ بودم و اون خیلی با آرامش و ملایم دست هاشو حرکت میداد واقعا زیبا بود ولی من منی که دلم رو باخته بودم عاشق شده بودم عاشق مردی که مادرم رو کشته بود من عاشق شدم عاشق کسی که باعث کشیدن درد نداشتن مادرم شد مردی که سال ها ازش متنفر بودم چرا؟ چراتو؟ چرا تو باید مادر رو میکشی؟ چرا؟
یونگی: چطور بود؟
سویا: عالییی....پس بلد بودی
یونگی: بله که بلد بودم
سویا: آفرین خیلی قشنگ بود
یونگی: مرسی....اوم سویا
سویا: بله؟
یونگی: نظرت چیه یه کمی قدم بزنیم
سویا: اوم موافقم
یونگی: پس بریم اینجا محوطه قشنگی داره
سویا: اهوم بریم
کتم رو برداشتم و از رستوران زدیم بیرون و وارد محوطه اش شدیم شروع به حرکت کردیم
یونگی: میتونم چند تا سوال ازت بپرسم؟
سویا: اهوم
یونگی: کسی تو زندگیت هست؟
سویا ویو
با این حرفش شاخ در آوردم و حالا مطمئن بودم که حدسم درست بوده
......
ادامه دارد....
۱.۲k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.