killer bunny🐰
Part 17
وقتی برای گوشیم پیامک امد فهمیدم که الان وقتشه اخرین قتل اخرین بازی کثیف از فردا دیگه یه زندگی اروم و عادی رو با لینا میگذرونم
پیامک: بیا پشت عمارت باید قبل از مرگم خیلی از چیزا رو بفهمی
رفتم پشت عمارت اونجا وایساده بود و پشتش به من بود (یاد پشتش به ماست افتادم)
+خب امدم
؟ خوش امدی صلاح داری
+نه
؟ اوکی
برگشت سمته من شنل رو از سرش کشید امکان نداشت من با دستای خودم خاکش کردم
+ت.تهیونگ ؟!نه امکان نداره تو واقعی نیستی من توهم زدم .
&د.داداش ؟(بغض)
با صدای لینا به سمتش برگشتم
+لینا
&ب.بله
+برو تو عزیزم
&چرا بایید برم کوک اون داداشمه ؟
+برو تو میام همه چی رو برات توضیح میدم باشه
&باشه
لینا رو با هر زحمتی بود فرستادم داخل برگشتم سمت تهیونگ که داشت کلیشه پر میکرد
+تهیونگ بس کن
_چرا من که دیگه دلیلی برای زندگی ندارم
+چرا داری تو من داری لینا رو داری شاید مادر و پدرت ولت کرده باشن ولی قرار نیست که من و لینا ولت کنیم تو جزوی از خانواده ی مایی
_شما میگید که یه قاتل رو یه عنوان یکی از اعضای خانوادتون میدونید(بغض)
+اره حالا اون کلت رو بزار پایین و بیا اینجا
_نه من لیاقت زندگی با شمارو ندارم
+ بیا اینجا تو لیاقتش رو داری
_م.من مشکل دارم
+باهم حلش میکنیم
_قول میدین ترکم نکنید
+اره قول میدیم
کلت رو گذاشت پایین امد سمتم دستش رو گرفتم به لحظه که به لباسش نگاه کردم یه دست کت و شلوار ابی تنش بود خندم گرفت
_چته چرا میخندی
+اخ تو هم جزوی از مهمونا بودی
_خدا لعنتت کنه نامجون
+چه ربطی به اون بچه داره
_خب اون گفت که این مهمونی رو بگیرم
وقتی برای گوشیم پیامک امد فهمیدم که الان وقتشه اخرین قتل اخرین بازی کثیف از فردا دیگه یه زندگی اروم و عادی رو با لینا میگذرونم
پیامک: بیا پشت عمارت باید قبل از مرگم خیلی از چیزا رو بفهمی
رفتم پشت عمارت اونجا وایساده بود و پشتش به من بود (یاد پشتش به ماست افتادم)
+خب امدم
؟ خوش امدی صلاح داری
+نه
؟ اوکی
برگشت سمته من شنل رو از سرش کشید امکان نداشت من با دستای خودم خاکش کردم
+ت.تهیونگ ؟!نه امکان نداره تو واقعی نیستی من توهم زدم .
&د.داداش ؟(بغض)
با صدای لینا به سمتش برگشتم
+لینا
&ب.بله
+برو تو عزیزم
&چرا بایید برم کوک اون داداشمه ؟
+برو تو میام همه چی رو برات توضیح میدم باشه
&باشه
لینا رو با هر زحمتی بود فرستادم داخل برگشتم سمت تهیونگ که داشت کلیشه پر میکرد
+تهیونگ بس کن
_چرا من که دیگه دلیلی برای زندگی ندارم
+چرا داری تو من داری لینا رو داری شاید مادر و پدرت ولت کرده باشن ولی قرار نیست که من و لینا ولت کنیم تو جزوی از خانواده ی مایی
_شما میگید که یه قاتل رو یه عنوان یکی از اعضای خانوادتون میدونید(بغض)
+اره حالا اون کلت رو بزار پایین و بیا اینجا
_نه من لیاقت زندگی با شمارو ندارم
+ بیا اینجا تو لیاقتش رو داری
_م.من مشکل دارم
+باهم حلش میکنیم
_قول میدین ترکم نکنید
+اره قول میدیم
کلت رو گذاشت پایین امد سمتم دستش رو گرفتم به لحظه که به لباسش نگاه کردم یه دست کت و شلوار ابی تنش بود خندم گرفت
_چته چرا میخندی
+اخ تو هم جزوی از مهمونا بودی
_خدا لعنتت کنه نامجون
+چه ربطی به اون بچه داره
_خب اون گفت که این مهمونی رو بگیرم
۶.۹k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.