۵۵
مطلب
۶۳۰
دنبال کننده
۲۸۸
دنبال شونده
آدم فضایی تنها نشسته بود تو اتاقش داشت کتاب ترسناک میخوند اینقدر از کتابی ک خونده بود ترسیده بود که رنگش سبز کبود شده بود .. نفس عمیقی کشید کتابو گذاشت روی میز کنارش. پتو روتا روی سرش بالا کشید و همونطور ک از ترس میلرزید ب خودش دلداری میداد و هعی میگفت : نه ادما واقعیت ندارن(: