خوب نظر بدین ایهالنااااااسسسسسس
خوب نظر بدین ایهالنااااااسسسسسس
بوخودا ثواب میکنین نظر بدین
❉ستارگان عاشق❉
پارت➎
همینجوری وایستاده بودمو گوش میدادم،نوبت رسید به تی آرا،
خانم چویی:تی آرا و ......اکسو.
یهو پاهام شل شد نزدیک بود پس بیوفتم ایون جونگو کیوری نگهم داشتم،نه نه نمیخوام وای خدا یااااا مصیبتا دیگه از من بدبخت ترم هست؟؟؟؟
هان؟ وای من حاضرم قدم بره زیره درخت ،تریلی از روم رد بشه ولی همچین اتفاقی نیوفته،بچه ها رفتن سمت ساختمون من همینجوری غرغر میکردمو میگفتم: نه نمیخوام نمیام.
دخترا بزور منو بردن به اون خوابگاه لعنتی. درو باز کردنو هلم دادن سمت سالن،سمت راست سالن بزرگ نوشته بود تی آرا و سمت چپ نوشته بود اکسو
در اتاقا روبه روی هم بود.دهنمو کج کردمو گفتم:ایییش مسخره ها
جیون جیغ کشید: وااای اسمامونو رو درا نوشته
سویون گفت:واقعا؟هووووف
بورام پرید بغل سویون:سویونیییی منو تو با هم شدیم هم اتاقی هوراااا
ایون جونگ و کیوری به هم نگاه کردنو گفتن:وااااااایییییییی منو تووووووو!!!!
بهشون نگاه کردمو گفتم :من و جیون توی اتاقیم خوب بچه ها من خسته م
کیوری گفت:هووووف این نامردیه اتاق اکسو ایا ۶ تاس/:
سویون گفت:پس اون درای سمت سالن ما چیه یکی از درا شیشه ایه
تند رفتم سمت در شیشه ای جیغ کشیدم: وااااای بالکنه به چه بزرگییییی
دو تا در خالیو باز کردم یکیش آشپزخونه بود، اون یکی خالی و خیلی بزرگ خیلی خیلی بزرگ پیچ پیچی بود جون میده واسه قایم باشک.
درشو بستمو رفتم سمت اتاق سومیه،در روبرویمو نگاه کردم رو در نوشته بود(اوه سهون،کریس وو)
دوباره یاد اون ماجرا افتادم در اتاقمو باز کردمو پریدم توش.واااااااو عالیه این اتاق
اتاقش خیلی بزرگ بود،دوتا تخت بزرگ داشت از اون پرنسسیاااا!!!
یکیش ابی فیروزه ای اون یکی صورتی کمرنگ
هردوتاشون کپ هم بودن،یکیشون سمت راست اتاق بود اونیکی سمت چپ،
اگه پرده های دور تختو بکشی دیگه هیچی دیده نمیشه واووووو عالیهههه،یه میز آرایش بزرگ وسط اتاق بود از اون مدل سلطنتیا! دوتا صندلی کوچولو موچولو هم روبه روش بود،سمت راست اون تخت فیروزه ای و سمت چپ صورتیه،یه میز تحریر فیروزه ای سمت راست و یدونه صورتی سمت چپ،یه کامپیوتر هم یه گوشه اتاق بود چراغ خوابم داشت با گلدونو هزارتا چیز دیگه خیلی از اتاقم خوشم اومده بود،رفتم سمت چپ و پریدم رو تخت،چمدونامو روی کمد بزرگ صورتی سمت چپ دیدم،بازشون کردمو لباسامو گذاشتم تو کمد،جیون اومد تو جیغ کشید گفت: ایتزززززز پرفکتتتتتتتت
✾سهون✾
به درخواست مدیر ۱۵ مین بعد دخترا رفتیم به خوابگاها همه پکر بودن و خسته کسی حال شوخیو نداشت،همه رفتن تو اتاقاشون به همه جا نگاه کردم و رفتم سمت اتاقم هوووف با کریس افتاده بودم.اتاق روب روییمو نگاه کردم،نوشته بود(پارک هیومین،پارک جیون)تا اسمارو دیدم کلا هنگیدمو بهش خیره شده بودم دستم رو دستگیره در مونده بود،کریس اومد سمتم،با تعجب به من نگاه کرد گفت:هی چته؟
بعد به اون نقطه که نگاه میکردم نگاه کرد،پوزخند زد و گفت:حالا کپ نکن برادر خرشانسم بیا بریم تو اتاق.اهمی کردمو گفتم:ها؟اهان! درو باز کردمو رفتم تو حوصله برانداز کردن اتاقو نداشتم فقط یه آینه قدیو دیدم ،همین برام کافیه رفتم سمت تختخواب سمت چپ رنگش قهوه ای روشن بود،خودمو انداختم روش طرح مدرنی داشت،یاد هیومین افتادم،نه من نباید عاشق بشم
////// ✽بورام✽
حوصله م سر رفته بود ،رفتم سمت بالکن درشو باز کردم و محکم کوبیدمش،با خیال آسوده رومو برگردوندم،و دیدم لوهان با تعجب بهم نگاه میکرد،سریع جا خوردم گفتم:وااای ترسوندیم!تو اینجا چیکار میکنی؟
با چشای با مزه ش بهم خیره شده بود،تک سرفه ای کردو گفت:خودت اینجا چیکار میکنی
_سوالو با سوال جواب نمیدن
_ولی من جواب میدم
دهنمو کج کردم:خوب اومدم یه هوایی بخورم.حالا هم میرم بابای
همونجوری واستادو بهم نگاه کرد.دستگیره در و کشیدم باز نشد،هرکاری کردم باز نشد، خیلی زور زدم،سرمو انداختم پایین،گفتم: این دیگه چشه اوپس
امممم لوهان میشه بیای کمک؟
_دربازنمیشه؟
_بازسوالوبا سوال جواب دادی؟اوپس اره باز نمیشه اگه باز میشد که تورو صدا نمیزدم
_خیلی خوب بابا
سریع اومد پشتمو از بالای سرم زور زد که درو باز کنه،خودمو کشیدم کنار و با نگرانی نگاه میکردم،دهنمو جمع کردم بهم نگاه کردو گفت:درگیر کرده باید از اونور باز کنیم،موبایلت همراهته؟
جیبمو نگاه کردم'نه نیست
دستشو کرد تو جیبش و دنبال موبایلش گشت'اه برامنم نیست
_پس باید جیغ بزنیمو کمک بخوایم
دهنمو باز کردم اومدم داد بزنم:کـــ...
جلو دهنمو گرفت و گفت :هیییییس اگه یکی منو تو رو ببینه بد میشه
بکوب ب در شاید بچه ها اومدن.
سرمو تکون دادمو شروع کردم ب کوبیدن در ،گفتم:اما این شیشه ایه ممکنه بشکنه
_وایسااونورو نگاه کنم شاید اون پایین کسی بود
_بزار من میبینم
رفتم از بالکن پایینو نگاه کردم چندتا بچه با گوشیاشو
بوخودا ثواب میکنین نظر بدین
❉ستارگان عاشق❉
پارت➎
همینجوری وایستاده بودمو گوش میدادم،نوبت رسید به تی آرا،
خانم چویی:تی آرا و ......اکسو.
یهو پاهام شل شد نزدیک بود پس بیوفتم ایون جونگو کیوری نگهم داشتم،نه نه نمیخوام وای خدا یااااا مصیبتا دیگه از من بدبخت ترم هست؟؟؟؟
هان؟ وای من حاضرم قدم بره زیره درخت ،تریلی از روم رد بشه ولی همچین اتفاقی نیوفته،بچه ها رفتن سمت ساختمون من همینجوری غرغر میکردمو میگفتم: نه نمیخوام نمیام.
دخترا بزور منو بردن به اون خوابگاه لعنتی. درو باز کردنو هلم دادن سمت سالن،سمت راست سالن بزرگ نوشته بود تی آرا و سمت چپ نوشته بود اکسو
در اتاقا روبه روی هم بود.دهنمو کج کردمو گفتم:ایییش مسخره ها
جیون جیغ کشید: وااای اسمامونو رو درا نوشته
سویون گفت:واقعا؟هووووف
بورام پرید بغل سویون:سویونیییی منو تو با هم شدیم هم اتاقی هوراااا
ایون جونگ و کیوری به هم نگاه کردنو گفتن:وااااااایییییییی منو تووووووو!!!!
بهشون نگاه کردمو گفتم :من و جیون توی اتاقیم خوب بچه ها من خسته م
کیوری گفت:هووووف این نامردیه اتاق اکسو ایا ۶ تاس/:
سویون گفت:پس اون درای سمت سالن ما چیه یکی از درا شیشه ایه
تند رفتم سمت در شیشه ای جیغ کشیدم: وااااای بالکنه به چه بزرگییییی
دو تا در خالیو باز کردم یکیش آشپزخونه بود، اون یکی خالی و خیلی بزرگ خیلی خیلی بزرگ پیچ پیچی بود جون میده واسه قایم باشک.
درشو بستمو رفتم سمت اتاق سومیه،در روبرویمو نگاه کردم رو در نوشته بود(اوه سهون،کریس وو)
دوباره یاد اون ماجرا افتادم در اتاقمو باز کردمو پریدم توش.واااااااو عالیه این اتاق
اتاقش خیلی بزرگ بود،دوتا تخت بزرگ داشت از اون پرنسسیاااا!!!
یکیش ابی فیروزه ای اون یکی صورتی کمرنگ
هردوتاشون کپ هم بودن،یکیشون سمت راست اتاق بود اونیکی سمت چپ،
اگه پرده های دور تختو بکشی دیگه هیچی دیده نمیشه واووووو عالیهههه،یه میز آرایش بزرگ وسط اتاق بود از اون مدل سلطنتیا! دوتا صندلی کوچولو موچولو هم روبه روش بود،سمت راست اون تخت فیروزه ای و سمت چپ صورتیه،یه میز تحریر فیروزه ای سمت راست و یدونه صورتی سمت چپ،یه کامپیوتر هم یه گوشه اتاق بود چراغ خوابم داشت با گلدونو هزارتا چیز دیگه خیلی از اتاقم خوشم اومده بود،رفتم سمت چپ و پریدم رو تخت،چمدونامو روی کمد بزرگ صورتی سمت چپ دیدم،بازشون کردمو لباسامو گذاشتم تو کمد،جیون اومد تو جیغ کشید گفت: ایتزززززز پرفکتتتتتتتت
✾سهون✾
به درخواست مدیر ۱۵ مین بعد دخترا رفتیم به خوابگاها همه پکر بودن و خسته کسی حال شوخیو نداشت،همه رفتن تو اتاقاشون به همه جا نگاه کردم و رفتم سمت اتاقم هوووف با کریس افتاده بودم.اتاق روب روییمو نگاه کردم،نوشته بود(پارک هیومین،پارک جیون)تا اسمارو دیدم کلا هنگیدمو بهش خیره شده بودم دستم رو دستگیره در مونده بود،کریس اومد سمتم،با تعجب به من نگاه کرد گفت:هی چته؟
بعد به اون نقطه که نگاه میکردم نگاه کرد،پوزخند زد و گفت:حالا کپ نکن برادر خرشانسم بیا بریم تو اتاق.اهمی کردمو گفتم:ها؟اهان! درو باز کردمو رفتم تو حوصله برانداز کردن اتاقو نداشتم فقط یه آینه قدیو دیدم ،همین برام کافیه رفتم سمت تختخواب سمت چپ رنگش قهوه ای روشن بود،خودمو انداختم روش طرح مدرنی داشت،یاد هیومین افتادم،نه من نباید عاشق بشم
////// ✽بورام✽
حوصله م سر رفته بود ،رفتم سمت بالکن درشو باز کردم و محکم کوبیدمش،با خیال آسوده رومو برگردوندم،و دیدم لوهان با تعجب بهم نگاه میکرد،سریع جا خوردم گفتم:وااای ترسوندیم!تو اینجا چیکار میکنی؟
با چشای با مزه ش بهم خیره شده بود،تک سرفه ای کردو گفت:خودت اینجا چیکار میکنی
_سوالو با سوال جواب نمیدن
_ولی من جواب میدم
دهنمو کج کردم:خوب اومدم یه هوایی بخورم.حالا هم میرم بابای
همونجوری واستادو بهم نگاه کرد.دستگیره در و کشیدم باز نشد،هرکاری کردم باز نشد، خیلی زور زدم،سرمو انداختم پایین،گفتم: این دیگه چشه اوپس
امممم لوهان میشه بیای کمک؟
_دربازنمیشه؟
_بازسوالوبا سوال جواب دادی؟اوپس اره باز نمیشه اگه باز میشد که تورو صدا نمیزدم
_خیلی خوب بابا
سریع اومد پشتمو از بالای سرم زور زد که درو باز کنه،خودمو کشیدم کنار و با نگرانی نگاه میکردم،دهنمو جمع کردم بهم نگاه کردو گفت:درگیر کرده باید از اونور باز کنیم،موبایلت همراهته؟
جیبمو نگاه کردم'نه نیست
دستشو کرد تو جیبش و دنبال موبایلش گشت'اه برامنم نیست
_پس باید جیغ بزنیمو کمک بخوایم
دهنمو باز کردم اومدم داد بزنم:کـــ...
جلو دهنمو گرفت و گفت :هیییییس اگه یکی منو تو رو ببینه بد میشه
بکوب ب در شاید بچه ها اومدن.
سرمو تکون دادمو شروع کردم ب کوبیدن در ،گفتم:اما این شیشه ایه ممکنه بشکنه
_وایسااونورو نگاه کنم شاید اون پایین کسی بود
_بزار من میبینم
رفتم از بالکن پایینو نگاه کردم چندتا بچه با گوشیاشو
۱۰.۷k
۲۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.