من فقط همهمه ی فاصله را می فهمم
من فقط همهمه ی فاصله را می فهمم
زایمان کرده ام و قابله را می فهمم
عشق معنای عجیبی ست که من کم دارم
از کرامات تو تنها گله را می فهمم
لیز و لرزان و لب مرز قدم میزدی و
در دلت نیستم و یک دله را می فهمم
آنچه را یافته ام سخت گزاف است ، به طبع
لاجرم پوچی این حاصله را می فهمم
قبر می کندم و در خاک تو می فهمیدم
آخر سنگ ، لحد ، من هله را می فهمم
هر شب از پوچی این فکر تنم می لرزد
در برم نیستی و مشغله را می فهمم
گرچه من جمع کثیری ز کمی ها هستم
بیشتر معنی کم حوصله را می فهمم.
زایمان کرده ام و قابله را می فهمم
عشق معنای عجیبی ست که من کم دارم
از کرامات تو تنها گله را می فهمم
لیز و لرزان و لب مرز قدم میزدی و
در دلت نیستم و یک دله را می فهمم
آنچه را یافته ام سخت گزاف است ، به طبع
لاجرم پوچی این حاصله را می فهمم
قبر می کندم و در خاک تو می فهمیدم
آخر سنگ ، لحد ، من هله را می فهمم
هر شب از پوچی این فکر تنم می لرزد
در برم نیستی و مشغله را می فهمم
گرچه من جمع کثیری ز کمی ها هستم
بیشتر معنی کم حوصله را می فهمم.
۷۶۰
۲۹ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.