فرشته نبود. بال هم نداشت. رویین تن نبود و پیکر پولادی ندا
فرشته نبود. بال هم نداشت. رویین تن نبود و پیکر پولادی نداشت. مادرش الهه ای افسانه ای نبود و پدرش نیم خدایی اسطوره ای.
او انسان بود. انسان. و همین جا زندگی می کرد. روی همین زمین و زیر همین آسمان ...
شب ها همین ستاره ها را می دید و صبح ها همین خورشید را. انسان بود، راه می رفت و نفس می کشید. می خوابید و بلند می شد. گرسنه می شد و غذا می خورد. غمگین می شد و شاد می شد. می جنگید و پیروز می شد. زخم هم برمی داشت. شکست هم می خورد. مثل من، مثل تو، مثل همه.
فرشته نبود، بال هم نداشت. انسان بود. با همین وسوسه ها. با همین دردها و رنج ها. با همین تنهایی ها و غربت ها. با همین تردیدها و تلخی ها. انسان بود. ساده مردی عامی......
نویسنده:
عرفان نظر آهاری
از کتاب: پیامبری از کنار خانه ما رد شد
او انسان بود. انسان. و همین جا زندگی می کرد. روی همین زمین و زیر همین آسمان ...
شب ها همین ستاره ها را می دید و صبح ها همین خورشید را. انسان بود، راه می رفت و نفس می کشید. می خوابید و بلند می شد. گرسنه می شد و غذا می خورد. غمگین می شد و شاد می شد. می جنگید و پیروز می شد. زخم هم برمی داشت. شکست هم می خورد. مثل من، مثل تو، مثل همه.
فرشته نبود، بال هم نداشت. انسان بود. با همین وسوسه ها. با همین دردها و رنج ها. با همین تنهایی ها و غربت ها. با همین تردیدها و تلخی ها. انسان بود. ساده مردی عامی......
نویسنده:
عرفان نظر آهاری
از کتاب: پیامبری از کنار خانه ما رد شد
۲۶۹
۰۲ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.