وقتی به ضریح خیره میشوی، ناخودآگاه دستت به سمت حضور قد می
وقتی به ضریح خیره میشوی، ناخودآگاه دستت به سمت حضور قد میکشد.
دلت یواشکی گره میخوردبا همسایه خدا، تودلت پیچک امید رو به سوی نور بالا میرود، زبانت نمیچرخد ، یا نه بند میاید.
چشمانت بیشتر حرف میزند،انگار چشمانت دارد از روی دلت میخواند بدون پلک زدن سلیس و روان ، بی غلط ، هنوز گنگی . چشمانت میشود کاسه پرآب و رسوا میکنه دلت را ..
وتو هم بی خیال همهمه دوروبرت فقط چشمت میدوزی به ضریح ،یادتت میرود حاجتت را، فقط رو زبونت جاری میشود "سلام آقا" ... .
اینجا دلت حرف میزند ،خیالت تخت، مطمئن باش از چشمات چیزی کم نمی گذارد
مهمون خونه کسی شدی گرچه غریبه اماغریب نوازه...
فقط کافیست بگویی« السلام علیک یا علی ابن الموسی الرضا »
#آرامش
دلت یواشکی گره میخوردبا همسایه خدا، تودلت پیچک امید رو به سوی نور بالا میرود، زبانت نمیچرخد ، یا نه بند میاید.
چشمانت بیشتر حرف میزند،انگار چشمانت دارد از روی دلت میخواند بدون پلک زدن سلیس و روان ، بی غلط ، هنوز گنگی . چشمانت میشود کاسه پرآب و رسوا میکنه دلت را ..
وتو هم بی خیال همهمه دوروبرت فقط چشمت میدوزی به ضریح ،یادتت میرود حاجتت را، فقط رو زبونت جاری میشود "سلام آقا" ... .
اینجا دلت حرف میزند ،خیالت تخت، مطمئن باش از چشمات چیزی کم نمی گذارد
مهمون خونه کسی شدی گرچه غریبه اماغریب نوازه...
فقط کافیست بگویی« السلام علیک یا علی ابن الموسی الرضا »
#آرامش
۳۶۷
۲۱ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.