. پادشاهی در زمستان به یکی از نگهبانان گفت سردت نیست؟گفت
. پادشاهی در زمستان به یکی از نگهبانان گفت سردت نیست؟گفت عادت دارم،پادشاه گفت میگویم برایت لباس گرم بیاورند واما پادشاه فراموش کرد.صبح جنازه نگهبان را دیدند که نوشته بود*به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا ویران کرد...* هرگزبه کسی وعده ای که نمیتوانیدبه آن عمل کنیدندهید گاهی یک کلمه زندگی رابه کسی هدیه میدهدوگاهی نیز یک کلمه مرگ را......
۱۸۷
۱۲ بهمن ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.