.
.
.
بر لبهایم اسم ممنوعه ایست
که در ادایش،
سیب از دهان می افتد
بردست هایم تکلیف روزانه ایست
که انتـِ...ها...ها...
"هــا" میکنم تمام پنجره های روبه انتظار را
انگشتهایم
بیشتر از لبهایم دوستت دارند!
حالا تمام شیشه های شهر هم فهمیده اند
من،
کسی را دوست دارم
و نام تو هنوز،
سرخی سیبی ست
که برلبهام میخشکد
.
بر لبهایم اسم ممنوعه ایست
که در ادایش،
سیب از دهان می افتد
بردست هایم تکلیف روزانه ایست
که انتـِ...ها...ها...
"هــا" میکنم تمام پنجره های روبه انتظار را
انگشتهایم
بیشتر از لبهایم دوستت دارند!
حالا تمام شیشه های شهر هم فهمیده اند
من،
کسی را دوست دارم
و نام تو هنوز،
سرخی سیبی ست
که برلبهام میخشکد
۴۵۲
۲۷ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.