شخصی را گفتند:
شخصی را گفتند:
داستان روزها و شب هایت چطور می گذرد؟
با ناراحتی پاسخ داد:
چه بگویم! امروز از گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی ۳۰۰ ساله پدرانم را بفروشم و غذایی تهیه کنم…
گفتند:
پروردگار روزی تو را ۳۰۰ سال پیش کنار گذاشته است و تو اکنون ناسپاسی میکنی؟!!
این داستان کوتاه حکایت زندگی بعضی از ماست…
شکرگزار باشید و با امید زندگی کنید.
الی
داستان روزها و شب هایت چطور می گذرد؟
با ناراحتی پاسخ داد:
چه بگویم! امروز از گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی ۳۰۰ ساله پدرانم را بفروشم و غذایی تهیه کنم…
گفتند:
پروردگار روزی تو را ۳۰۰ سال پیش کنار گذاشته است و تو اکنون ناسپاسی میکنی؟!!
این داستان کوتاه حکایت زندگی بعضی از ماست…
شکرگزار باشید و با امید زندگی کنید.
الی
۹۵۶
۲۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.