✍... دوباره غروب جمعه ؛ دلتنگی ... و یک دنیا حرف ! ... ام
✍... دوباره غروب جمعه ؛ دلتنگی ... و یک دنیا حرف ! ... اما من که منتظر نیستم ... یا صاحب الزمان عج ؛ من دروغگو ؛ منتظرت نیستم ، عاشقت هم نیستم ؛ تا به امروز دنبالت هم نگشتم ... فقط لاف زدم و لاف ... ! ... اما تو رحم کُن ... شنیده ام که حتی برای ما که عاشقت نیستیم هم دُعا می کنی ! تو را به ایام بستری مادرت باز هم دُعایمان کُن ! باز هم دست ما را بگیر ... البته که گرفتی ، که اگر نمی گرفتی طوفان بلاها ما را می بُرد ... چه بی خیال نشستم ؛ نه کوششی ؛ نه وفایی ؛ فقط نشستم و گفتم خدا کند که بیایی ... تعجیل در امر فرجش صلوات ...
۵۱۰
۱۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.