زن همان موجود زیبائیست،که یزدان آفرید
زن همان موجود زیبائیست،که یزدان آفرید
در وجودش عشق و او را،پاکدامان آفرید
ایزد یکتا به نامش،زندگی را زد قلم
جنس او از گل،دلش را مهربانان آفرید
روز اول زندگی با نام زن،آغاز شد اندر زمین
آدم از زیباییش،بدرود گفت باغ برین
گشت محو جلوه اش،غافل از آن ممنوعه سیب
درخیالش لب به دندان برده،از آن نازنین
پس هبوطی کرد دلخواه،از فرازی تا نشیب
تا شود همراه زیبایش همی،او را نصیب
در وجودش یافت او ،آرامشی از جنس خواب
هرگز او نادم نشد ،از خوردن سیب فریب
زن ببخشد روشنی،بر مهر و تابان ماه را
می نشاند او به تخت ،بسیار مردان شاه را
قدرتی در خلقتش بنهاد،آن دادار نیک
تا بسازد چاره و،روشن کند هر راه را
گرچه در ظاهر پری اندام و،چون گلها لطیف
در وجودش کین بیندازی ،شود کهنه حریف
در دلش دریای مهر و ،چشمه آب حیات
روح می بخشد به هستی ،با دو دستان ظریف
گر شود دختر پرستاری کند،مام و پدر
نام او خواهر شود ،مهرش فزونی، بیشتر
همرهی ارزنده و لایق،کنار همسرش
آرزوی مادری باشد ،همی او را به سر
مادری زیباترین حس،آرمان یک زن است
بهر فرزندان خویش،هر عضو او چون یک تن است
پس بداد والامقام مادری،هدیه به زن پروردگار
اجر مادر بودنش،فرش بهشت روضن است
زن بود شمع فروزان ،روشنایی خانه را
نکهتی از نام زیبایش ،نوازد شامه را
زن همان زیبا گل،گلدان هستی در وجود
پس به نام زن همی ،پایان برم من نامه را
در وجودش عشق و او را،پاکدامان آفرید
ایزد یکتا به نامش،زندگی را زد قلم
جنس او از گل،دلش را مهربانان آفرید
روز اول زندگی با نام زن،آغاز شد اندر زمین
آدم از زیباییش،بدرود گفت باغ برین
گشت محو جلوه اش،غافل از آن ممنوعه سیب
درخیالش لب به دندان برده،از آن نازنین
پس هبوطی کرد دلخواه،از فرازی تا نشیب
تا شود همراه زیبایش همی،او را نصیب
در وجودش یافت او ،آرامشی از جنس خواب
هرگز او نادم نشد ،از خوردن سیب فریب
زن ببخشد روشنی،بر مهر و تابان ماه را
می نشاند او به تخت ،بسیار مردان شاه را
قدرتی در خلقتش بنهاد،آن دادار نیک
تا بسازد چاره و،روشن کند هر راه را
گرچه در ظاهر پری اندام و،چون گلها لطیف
در وجودش کین بیندازی ،شود کهنه حریف
در دلش دریای مهر و ،چشمه آب حیات
روح می بخشد به هستی ،با دو دستان ظریف
گر شود دختر پرستاری کند،مام و پدر
نام او خواهر شود ،مهرش فزونی، بیشتر
همرهی ارزنده و لایق،کنار همسرش
آرزوی مادری باشد ،همی او را به سر
مادری زیباترین حس،آرمان یک زن است
بهر فرزندان خویش،هر عضو او چون یک تن است
پس بداد والامقام مادری،هدیه به زن پروردگار
اجر مادر بودنش،فرش بهشت روضن است
زن بود شمع فروزان ،روشنایی خانه را
نکهتی از نام زیبایش ،نوازد شامه را
زن همان زیبا گل،گلدان هستی در وجود
پس به نام زن همی ،پایان برم من نامه را
۱.۴k
۲۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.