■●• شہادت مادر افسانه نیست •●■
■●• شہادت مادر افسانه نیست •●■
قسمت سوم ⇦ فاجعه
⬛️▪️ سرانجام روح پیامبر عزیز (ص) به باغ ملکوت پر کشید، و زهرا(س) را در اندوه و مصیبتی بزرگ باقی گذاشت.
■● فقدان پیامبر(ص) برای زهرا (س) بسیار اندوه بار و سنگین بود.
■● در روایات ذکر شده که آن گرامی پس از پیامبر شب و روز در گریه و اندوه و عزاداری بود، و گاه از شدّت گریه بیهوش میشد.
▪️ آنقدر بر پیامبر گریست که مردم مدینه آزرده شدند و به او اعتراض کردند که با گریه ی بسیارت ما را آزار میدهی! و زهرا(س) بعد از آن به گورستان و قبور شهداء میرفت و آنچه میخواست میگریست و باز میگشت.
بر خلاف تمام تاکیدات پیامبر ارتش اسامه به مدینه بازگشت ➣
منبع: صفحه 456 جلد دوم تاریخ طبری، بزرگترین مورخ اهل سنت.
چون خبر اجتماع انصار در سقیفه به گوش عمر رسید، بسوی خانه پیامبر(ص) آمد. ابوبکر در خانه پیامبر(ص) بود و علی(ع) به جد مشغول تجهیز رسول خدا(ص) بود.
√ کسی را سراغ ابوبکر فرستاد که بیرون آید. ابوبکر گفت: برو بگو من مشغول کاری هستم و نمیتوانم بیرون بیایم.
عمر پیغام فرستاد که کاری پیش آمده که حتماً باید تو را ببینم.
▪️ ابوبکر از خانه بیرون آمد و عمر به او گفت نمیدانی که انصار در سقیفه اجتماع کردهاند؟
● بازی موش و گربه برای چه بود؟
● چرا بقیه باید از قضیه بیخبر باشند؟
● چرا به علی(ع) چیزی گفته نمیشود؟
● چرا عباس بن عبدالمطلب نباید چیزی از قضیه بفهمد؟
به فرض که رسول خدا (ص) آنقدر توصیه و سفارش به وصایت علی (ع) نکرده بود.
■ گیرم که همه قضیه غدیر دو ماه پیش را فراموش کرده باشند.
■ به فرض که پیکر مطهر رسول خدا بی غسل کفن رها شود و کسی حتی برای تسلیت به فاطمهاش نیاید.
✔️ به راستی در آن لحظات حساس مشورت با اهل بیت پیامبر لازم نبود؟
▪️ادامه دارد...↻
#شهادت_مادر_افسانه_نیست#پهلوی_شکسته#مادر#مسمار#میخ_در#در_و_دیوار#سقیفه#بسیج_سایبری
قسمت سوم ⇦ فاجعه
⬛️▪️ سرانجام روح پیامبر عزیز (ص) به باغ ملکوت پر کشید، و زهرا(س) را در اندوه و مصیبتی بزرگ باقی گذاشت.
■● فقدان پیامبر(ص) برای زهرا (س) بسیار اندوه بار و سنگین بود.
■● در روایات ذکر شده که آن گرامی پس از پیامبر شب و روز در گریه و اندوه و عزاداری بود، و گاه از شدّت گریه بیهوش میشد.
▪️ آنقدر بر پیامبر گریست که مردم مدینه آزرده شدند و به او اعتراض کردند که با گریه ی بسیارت ما را آزار میدهی! و زهرا(س) بعد از آن به گورستان و قبور شهداء میرفت و آنچه میخواست میگریست و باز میگشت.
بر خلاف تمام تاکیدات پیامبر ارتش اسامه به مدینه بازگشت ➣
منبع: صفحه 456 جلد دوم تاریخ طبری، بزرگترین مورخ اهل سنت.
چون خبر اجتماع انصار در سقیفه به گوش عمر رسید، بسوی خانه پیامبر(ص) آمد. ابوبکر در خانه پیامبر(ص) بود و علی(ع) به جد مشغول تجهیز رسول خدا(ص) بود.
√ کسی را سراغ ابوبکر فرستاد که بیرون آید. ابوبکر گفت: برو بگو من مشغول کاری هستم و نمیتوانم بیرون بیایم.
عمر پیغام فرستاد که کاری پیش آمده که حتماً باید تو را ببینم.
▪️ ابوبکر از خانه بیرون آمد و عمر به او گفت نمیدانی که انصار در سقیفه اجتماع کردهاند؟
● بازی موش و گربه برای چه بود؟
● چرا بقیه باید از قضیه بیخبر باشند؟
● چرا به علی(ع) چیزی گفته نمیشود؟
● چرا عباس بن عبدالمطلب نباید چیزی از قضیه بفهمد؟
به فرض که رسول خدا (ص) آنقدر توصیه و سفارش به وصایت علی (ع) نکرده بود.
■ گیرم که همه قضیه غدیر دو ماه پیش را فراموش کرده باشند.
■ به فرض که پیکر مطهر رسول خدا بی غسل کفن رها شود و کسی حتی برای تسلیت به فاطمهاش نیاید.
✔️ به راستی در آن لحظات حساس مشورت با اهل بیت پیامبر لازم نبود؟
▪️ادامه دارد...↻
#شهادت_مادر_افسانه_نیست#پهلوی_شکسته#مادر#مسمار#میخ_در#در_و_دیوار#سقیفه#بسیج_سایبری
۷۸۳
۰۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.