کودکیهایم از دستم گریخت
کودکیهایم از دستم گریخت
مانند همان بادبادک کاغذی
با گوشواره های دراز
که در هجوم باد از دستم رها شد
و به دلم گذاشت
حسرت دیدن بیشتر پیچ و تابش در اسمان را
بعد از آن
رقصیدن در دامنهای پرچین گلدار از یادم رفت
و
ترانه های شادم از سردی روزگار قندیل بست
مانند همان بادبادک کاغذی
با گوشواره های دراز
که در هجوم باد از دستم رها شد
و به دلم گذاشت
حسرت دیدن بیشتر پیچ و تابش در اسمان را
بعد از آن
رقصیدن در دامنهای پرچین گلدار از یادم رفت
و
ترانه های شادم از سردی روزگار قندیل بست
۶۷۱
۱۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.