غریب آشنا
غریب آشنا
تـو یـادگـار هـفتمین سپیده ای شـکـوه مـاندنی ترین قصیده ای
اشـارتـی ز بـیـکران روشنی کـه از دیـار بی نشان رسیده ای
سـتـاره حـریـم سـبز فاطمه ز بـی نـهـایـت خدا دمیده ای
بـهـار سـبـز بـاغهای آرزو امـام قـصـه هـای ناشنیده ای
گـل نـجـیـب بـاغ آفـرینشی کـه در دلـم بـهـار آفریده ای
تـو قـلب عاشقان هر زمانه را بـه لـطف و بخششت خریده ای
تـو مـنتهای مهر و رحمت خدا ز هرچه غیر اوست دل بریده ای
زمـهربانی ات، ز دل ستانی ات چـه نقش ها به لوح دل کشیده ای
مـیـان لالـه هـای سـرخ آشنا غریـب آشـنـا! تو برگزیـده ای
ز سـاغـر کرامـت مـحمـدی زلال نـور مـعـرفت چشیده ای
ز بـاغهـای بـی زوال سرمدی سـبدسـبد گـل حضور چیده ای
دلا! ز شـوق لـحـظـه زیارتی چـه عـاشقانه از قفس پریده ای!
بـهـار شـد دوبـاره باغ باورم ز عـشق تو که روشنای دیده ای
بـه شـام غـربـت سیاه عالمی طـلـوع فجر هشتمین سپیده ای
نسترن قدرتی
تـو یـادگـار هـفتمین سپیده ای شـکـوه مـاندنی ترین قصیده ای
اشـارتـی ز بـیـکران روشنی کـه از دیـار بی نشان رسیده ای
سـتـاره حـریـم سـبز فاطمه ز بـی نـهـایـت خدا دمیده ای
بـهـار سـبـز بـاغهای آرزو امـام قـصـه هـای ناشنیده ای
گـل نـجـیـب بـاغ آفـرینشی کـه در دلـم بـهـار آفریده ای
تـو قـلب عاشقان هر زمانه را بـه لـطف و بخششت خریده ای
تـو مـنتهای مهر و رحمت خدا ز هرچه غیر اوست دل بریده ای
زمـهربانی ات، ز دل ستانی ات چـه نقش ها به لوح دل کشیده ای
مـیـان لالـه هـای سـرخ آشنا غریـب آشـنـا! تو برگزیـده ای
ز سـاغـر کرامـت مـحمـدی زلال نـور مـعـرفت چشیده ای
ز بـاغهـای بـی زوال سرمدی سـبدسـبد گـل حضور چیده ای
دلا! ز شـوق لـحـظـه زیارتی چـه عـاشقانه از قفس پریده ای!
بـهـار شـد دوبـاره باغ باورم ز عـشق تو که روشنای دیده ای
بـه شـام غـربـت سیاه عالمی طـلـوع فجر هشتمین سپیده ای
نسترن قدرتی
۲.۱k
۲۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.