یار، پاورچین شبی آمد دلم سوزاند و رفت
یار، پاورچین شبی آمد دلم سوزاند و رفت
در دلِ خاکسترش آلاله ای بنشاند ورفت
صبر را از دل ربود و بهر ویران کردنش
با نگاهی آن سیه چشم آتشی افشاند و رفت
گرد بادی بود و بی پروا به صحرای جنون
بیدِ پا بر جای را از شاخ و بن لرزاند و رفت
نامه های دوستت دارم، به زیر پا فکند
دفتر شعرِ مراهم بی وفا نا خواند و رفت
شرطِ دلداری شکست و قصدِ آزارِ دلم
مرغک بی آشیان را از قفس پرّاند و رفت
گرچه دل را برد یحیی! لیک دلشادم که یار
بویِ آن پیراهنش در خانه ام جا ماند و رفت
در دلِ خاکسترش آلاله ای بنشاند ورفت
صبر را از دل ربود و بهر ویران کردنش
با نگاهی آن سیه چشم آتشی افشاند و رفت
گرد بادی بود و بی پروا به صحرای جنون
بیدِ پا بر جای را از شاخ و بن لرزاند و رفت
نامه های دوستت دارم، به زیر پا فکند
دفتر شعرِ مراهم بی وفا نا خواند و رفت
شرطِ دلداری شکست و قصدِ آزارِ دلم
مرغک بی آشیان را از قفس پرّاند و رفت
گرچه دل را برد یحیی! لیک دلشادم که یار
بویِ آن پیراهنش در خانه ام جا ماند و رفت
۱۲۸
۲۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.