--- سریال ملکه شب قسمت ششم --- عزیز به سلین میگه به جهنم

--- سریال ملکه شب قسمت ششم --- عزیز به سلین میگه به جهنم خوش اومدی .. اگه با من ازدواج نکنی کارتال و لهش میکنم میخوای با کارتال خداحافظی بکنی؟ ..سلین میگه نه باشه باشه عزیز میگه عثمان ومیدونه کارتال سلین میگه نه که عزیز میگه هر زمانی و هر روزی که بفهمه من کاره خودمو میکنم ... هما با شوهره سابقش کنار دریا بودا و میزنه تو گوشش که اون میگه اگه به خواسته من تن ندی میدمت به پلیس و همه چی رو میگم هما هم میگه خدا لعنتت کنه باشه قبوله ... اسرا داشته وسایلشو جمع میکرده که کارتال میگه باید حرف بزنیم بیا بشین اسرا انقدر حرف میزنه که کارتال نمیتونه حرف بزنه و هما میاد میگه داداشم اومده میخواد همه جمع باشیم که اسرا میره میگه بعدا حرف میزنیم و عزیز همه که جمع میشن میگه من و سلین با هم صحبت کردیم و تصمیم بزرگی گرفتیم و رعد و برقی ازدواج میکنیم همه تبریک میگن و به کارتال میگه تو تبریک نمیگی کارتال میگه چرا میگم اما باید حرف بزنم که فاطمه خانم میاد میگه پلیس دمه در اومده و کارتون داره شوهر سابق هما با کمیسر پلیس صحبت میکنه و میگه عزیز من خیلی اذیت کردهو الان من کارش دارم که میان میگن به جنایت اتفاق افتاده و کمیسر میگه وقتشه و یه جنایت مشکوکیم که عزیز انجام دادا باسه و پلیس هم تو خونه میگه باید بیاین توضیح بدین کارتال هم باید بیاد و میرن کلانتری .... شوهره هما بهش زنگ میزنه میگه دیدی پلیس اومد سراغش هما میگه از کجا فهمیدی که اون میگه یواش یواش صبر کن هنوز کار دارم ... از عزیز در مورده قتل اون کسی که قرار بوده بابای سلین رو بکشه سوال میکنن از کارتال هم میپرسن در مورده کارای عزیز و اونو آزاد میکنن اما عزیز رو نگهمیدارن اونم میگه کارتال کجا میره اسرا اونو تنها نذار ... کارتال به سلین زنگ میزنه میگه حاضر شو دارم میام میریم ما ...سلین به اون مرده زنگ میزنه و میگه من کارتال رو دوست دارم و اونم میگه باشه برو ازدواج کن منم حمایتت میکنم ... کارتال به امره خبر میده که میخواد با سلین فرار کنه و کمک میخواد اسرا و هاکان و مرت تو کلانتری میمونن وکیل عزیز میاد و میگه الان حلش میکنم نگران نباشید عزیز آزاد میشه و به کمیسر کمال میگه باز همدیگرو میبینیم کارتال میاد خونه و با سلین صحبت میکنه و میگه امشب همه چی دروغ بوده سلین ما همدیگرو دوست داریمسلین میگه من تهدید کرده کارتال میگه ولش کن اون کارشه به آخرش رسیدیم یا الان از اینجا یا اینکه تمومه عزیز سراسیمه میاد سمت خونه به سلین زنگ میرنه اما جواب نمیده سلین و کارتال فرار میکننعزیز میاد خونه و متوجه میشه اونا فرار کردن اسرا و مرت و هاکان میرسن خونه هما میگه کارتال هم نیست سلین هم نیست اسرا میگه اطرافتو نگاه کن هیچکس نیست به مرت نگاه کن از هم پاچیده سلین کو ترکت کرده کارتال کو اونم رفت همش تو مقصری همه چی رو خراب کردی سلین هم اگه رفته چون نمیخواد بچشو تو بزرگ کنی که عزیز میزنه تو صورتشو و میاد از خونه بیرون .. کارتال امره رو میبینه تو راه و میگه پاسپورتها رو آوردی اونم میگه آره و برو دنبال زندگیت و اصلا همه چی رو فراموش کن هیچی نمیشه نگران نباش کارتال با سلین و عثمان میرن و عزیز آدماشو جمع میکنه و میگه بدون اونا بر نمیگردین و اونا هم میرن دنبالشون .. اسرا حالش خیلی بد شده بود و هما به هاکان میگه میدونستم و گفتم به داداشم باور نکرد هاکان میگه تو کلانتری شوهر سابقت رو دیدم چیزی نمیخوای بگی هما ؟ اسرا به مرت میگه ترکم کرد چرا ؟مرت میگه نمیدونم شاید بیاد اسرا میگه نه دیگه رفت مرت میگه بابا پیداش میکنه اسرا: همه چی کاره باباست رفت نیست کارتال رفت .کارتال و سلین میرن یه خونه ای که امره فرستاده بودشون عزیز هم نشسته بوده عکسا رو نگاه میکرده و با عکس سعادت صحبت میکنه و میگه نگاه کن ترکم کرد حالمو نگاه کن فکر کردم از اول شروع کنم اما خراب کردم نشد کافی نبود میخواستم خوشحال بشم من امروز اسرا تک دخترمو کتک زدم من هیچی نیستم ترسیدم منو ببخش .... کارتال سلین و عثمان رو نگاه میکنه و میره کنارشون و سلین رو میبوسه ... فردا ش عثمان تب زیادی کرده بوده و اونا نگران میشن ... ادمای عزیز پیداسون نکرده بودن و عزیز میگه تلفناشونو روشن نکردن اونا هم میگن نه .. دختر فاطمه خانم برای مرت صبحانه میبره و بهش میگه من خیلی نگران شدم مرت میگه بشین و یالا به من سوپ بده مگه بیمارستان دوست نداشتی مواظبم باشی .... اسرا تو حمام درو قفل کرده بوده و زیر آب تو وان خوابیده بوده هما میره تو حموم و درش میارن ... عثمان حالش بدتر میشه و کارتال میگه ببریمش دکتر اما سلین میگه نه لازم نیست .. اما عثمان بدتر میشه و کارتال میگه من میرم از یه تلفنی تماس میگیرم دکتر بیاد .. عزیز داداش سلین رو میخواد بیاد و میگه هر خبری از سلین شد به من خبر بده .. کارتال و امره