بررسی صحنه موسوم به "ترور هاشمی رفسنجانی توسط گروهک فرقان
بررسی صحنه موسوم به "ترور هاشمی رفسنجانی توسط گروهک فرقان"
جناب اکبر هاشمی رفسنجانی در شامگاه چهارم خرداد 58 طی یک درگیری در داخل منزل خود با افرادی که به گروه فرقان منتسب شدند به ضرب گلوله زخمی شد. تحلیل این واقعه که حائز ابهامات بسیاری است ضروری می نماید. ابتدا به روایت خانم عفت مرعشی از واقعه مذکور دقت فرمایید:" غروب بود و هوا تاریک شده بود. در خانه را زدند. کارگر ما رفت در را باز کرد. آمد گفت که دو نفر هستند پیامی از طرف آقای ناطق نوری برای آقای هاشمی دارند. آقای هاشمی گفت: اسمشان را سوال کنید! من گفتم حالا اسمشان هرچه باشد، شما از کجا میشناسید که کی هستند. اگر نمیخواهی آنها را ببینی، بگو نیایند اگر هم میخواهی، بگو بیایند داخل، آنها را دم در معطل نکن! آقای هاشمی گفتند که بگو بیایند داخل.از مقابل اتاق که رد شدم، دیدم انگار دو سه نفر دارند :کشتی" میگیرند! تعجب کردم چون آقای هاشمی داخل آن اتاق بودند. در را باز کردم دیدم که ایشان با یک نفر "گلاویز" شدهاند. یکی از "منافقین" در اتاق بیشتر نبود. یک نفر هم جلوی در حیاط ایستاده بود. پاسدار ما نیز در حیاط بود "کنار حوض". پاسدار از پشت شیشه میبیند که آقای هاشمی با یک نفر دیگر "گلاویز" شدهاند. من در را که باز کردم و این صحنه را دیدم. رفتم داخل. آن مرد "چند بار" به "صورت" آقای هاشمی "مشت" زده بود و صورت او سیاه شده بود. "بعد" نفر دوم منافقین "با اسلحه" وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین...هیچکس "نمیدانست" که تیر به "کجای" آقای هاشمی خورده تا اینکه "آقای مسعود رجوی" آمد پیش من گفت که خانم تا فردا صبح وضعیت هاشمی خطرناک است. پرسیدم: چرا؟ گفت: چون تیر به کبد ایشان خورده و پرده دیافراگم نیز پاره شدهاست. اگر تا فردا صبح اتفاقی نیفتد، "انشاءالله" حاجآقا زنده میماند."
منبع:
هفته نامه شهروند امروز| 5 خرداد 87| شماره 48
جناب اکبر هاشمی رفسنجانی در شامگاه چهارم خرداد 58 طی یک درگیری در داخل منزل خود با افرادی که به گروه فرقان منتسب شدند به ضرب گلوله زخمی شد. تحلیل این واقعه که حائز ابهامات بسیاری است ضروری می نماید. ابتدا به روایت خانم عفت مرعشی از واقعه مذکور دقت فرمایید:" غروب بود و هوا تاریک شده بود. در خانه را زدند. کارگر ما رفت در را باز کرد. آمد گفت که دو نفر هستند پیامی از طرف آقای ناطق نوری برای آقای هاشمی دارند. آقای هاشمی گفت: اسمشان را سوال کنید! من گفتم حالا اسمشان هرچه باشد، شما از کجا میشناسید که کی هستند. اگر نمیخواهی آنها را ببینی، بگو نیایند اگر هم میخواهی، بگو بیایند داخل، آنها را دم در معطل نکن! آقای هاشمی گفتند که بگو بیایند داخل.از مقابل اتاق که رد شدم، دیدم انگار دو سه نفر دارند :کشتی" میگیرند! تعجب کردم چون آقای هاشمی داخل آن اتاق بودند. در را باز کردم دیدم که ایشان با یک نفر "گلاویز" شدهاند. یکی از "منافقین" در اتاق بیشتر نبود. یک نفر هم جلوی در حیاط ایستاده بود. پاسدار ما نیز در حیاط بود "کنار حوض". پاسدار از پشت شیشه میبیند که آقای هاشمی با یک نفر دیگر "گلاویز" شدهاند. من در را که باز کردم و این صحنه را دیدم. رفتم داخل. آن مرد "چند بار" به "صورت" آقای هاشمی "مشت" زده بود و صورت او سیاه شده بود. "بعد" نفر دوم منافقین "با اسلحه" وارد اتاق شد. اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین...هیچکس "نمیدانست" که تیر به "کجای" آقای هاشمی خورده تا اینکه "آقای مسعود رجوی" آمد پیش من گفت که خانم تا فردا صبح وضعیت هاشمی خطرناک است. پرسیدم: چرا؟ گفت: چون تیر به کبد ایشان خورده و پرده دیافراگم نیز پاره شدهاست. اگر تا فردا صبح اتفاقی نیفتد، "انشاءالله" حاجآقا زنده میماند."
منبع:
هفته نامه شهروند امروز| 5 خرداد 87| شماره 48
۱.۰k
۱۴ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.