این مرد اسمش »عمر خاور« بود. او بازیگر تئاتر بود. اما این
این مرد اسمش »عمر خاور« بود. او بازیگر تئاتر بود. اما این تصویر، صحنه ای از یک تئاتر نیست؛ آخرین صحنه زندگی دو انسان است. و کادر آنقدر بزرگ نیست که پنج هزار زن و مرد و کودک دیگری را که کمی آنطرف تر روی زمین آرام گرفته اند به تصویر بکشد.پنج هزار انسانی که دقیقا ۲۶ سال پیش در چنین روزی در حلبچه بمباران شیمیایی شدند. بمبارانی که تنها بخشی از عملیات بزرگتری تحت عنوان »انفال« بود. انفالی که سوره ای از قرآن است و صدام از دل آن، قتل عام کوردها را تاویل و توجیه می کرد.میوه عجیبی است سیب. اگر برای ادم و حوا، بهانه ای برای اخراج از بهشت و تبعید به دنیا بود، باری کوردها، نمادی برای اخراج از بهشت و تبعید به دنیا بود، آخرین بویی بود که پنج هزار انسان در حلبچه، به مشامشان خورد و با آن مسموم شدند ، شیمیایی شدند و قتل عام شدند.بعدها ، ورق برگشت، آمریکا به عراق حمله کرد، صدام اسیر شد و اینبار جلال طالبانی، فراری دیروز و رئیس جمهوذ امروز بود که میتوانست با امضای خود صدام را روانه گورستان کند اما ...... اما " مام جلال " ساده و مختصر گفت من حکم اعدام هیچ انسانی را امضا نمیکنم، و امضا نکرد و دیگران امضا کردند و صدام اعدام شد.به معصومیت این کودک نگاه کنید، و شهری را مجسم کنید که در عرض چند دقیقه تبدیل به گورستان دسته جمعی شد.آدونیس حق داشت می گفت : کوردها هرگز نمیتوانند قرآن را ختم کنند، چون به محض اینکه به سوره انفال می رسند، مکث می کنند
۱.۸k
۲۵ اسفند ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.