کل رمان فن یا انتی فن واسه کساییکه تازه میخوان بخونن
کل رمان فن یا انتی فن واسه کساییکه تازه میخوان بخونن
از زبان لیلیا
من:وای امیلی باورم نمیشه اونا اومدن نیویورک و اجرا دارن,امروز حتما بهش میگم جولیا,نمیخوام این فرصتو ازدست بدم امروز حتما بهش میگم هرجور شده
امیلی:لیلیا بیخیال شو اون یه فرد عادی نیست,تو واقعا فکر میکنی اون به همون مهربونی هستش که نشون میده نه اون فقط ظاهرشه,اون خیلی مغروره من مطمئنم
من:امی این خرف رو نزن اون خیلی مهربونه اصلا به اون قیافه میاد مغرور باشه؟؟؟
امی:لیلی یکم واقع بین باش اون یه ادم معروفه روزی هزار تا دختر بهش میگن دوست دارم فکر میکنی بین اون همه شانسی داری؟؟اصلا اون ادمه عادی نیست که بتونه به راحتی بهت جواب اره بده روزی هزار نفر با لوس بازی بهش میگن اوپااااااااا عاشقتم اگه اون قرار باشه عشق همشون رو قبول کنه که نمیشه توهم یکی مثل اون هزارتا دختر ,اصلا من نمیدونم توی مغرور چجوری عاشق شدی؟؟
من:اون رو نمیدونم فقط میدونم اگه بگه نه دیگه منم ازهمه مردا متنفر میشم اینو مطمینم توکه میدونی اونقدر مغرورم که نمیتونم این شکست رو قبول کنم
امیلی:میدونی لیلیا بعضی وقتا فکر میکنم تو شخصیتت اصلا باهم نمیخونه بعضی وقتا خیلی مغروری بعضی وقتا خیلی مهربون و دلسوز بعضی وقتا شیطون و بازیگوش و بعضی وقتاهم فوق العاده خجالتی و بعضی وقتاهم مثل خانومای باکلاس رفتار میکنی..نمیتونم شخصیتت رو درک کنم لیلیا
من:امی منم نمیتونم شخصیت الانت رو درک کنم اخه تو خیلی بازیگوش و شیطونی و بهت نمیخوره مثل الان انقدر عاقلانه رفتار کنی
امی:یبار توعمرم خواستم ادم باشم اگه گذاشتی
داشتم با امیلی حرف میزدم,امیلی دوست صمیمیمه و همسن خودمه دوتاییمون چهارماه دیگه بیست سالمون میشه و هردو موسیقی میخونم و درکنارش به عنوان تفریح کلاس بازیگری هم میریم
راستی خودمو نگفتم من اسمم لیلیاس پدر و مادر من و امیلی هردو کره این ماهم هردو فقط کره به دنیا اومدیم ولی از بچگی امریکا بزرگ شدیم برای همین اسمامون هم امریکاییه
امی:هی لیلی اومد
برگشتم و بهش خیره شدم ضربان قلبم بالا رفته بود همشون بودن چون فاصله تقریبا زیاد بود یا صدای بلند صدا زدم:میشه یه دقیقه صبر کنین ؟؟
قبل رفتن به سالن کنسرت هتل اکسو
همه اعضا دور هم نشسته بودن و میخندیدن انگار نه انگار چهارساعت دیگه کنسرت شروع میشه وقتی همه باهمن خوشحالن و استرس کنسرت رو ندارن
همه تو سالن هتل نشسته بودن و باهم حرف میزدن و شوخی میکردن که بهو از بین پسرا بکهیون گفت: بچه ها بیان نغری یه سوال بپرسیم و همه باید اون سوال رو جواب بدن کیا موافقن؟؟
همه موافق بودن بکهیون گفت:خوب پس اول خودم میگم...اوممممممم چی بپرسم...اهان فهمیدم....شخصیت دختر مورد علاقتون توی ذهن و تصورتون چیه؟چجور دختری باید باشه که بتونه دل شمارو بدست بیاره؟؟
اول از همه چانی دستشو برد بالا و گفت:اول من میگم....دختر ایده ال من نباید گوشاش مثل مال من بزرگ باشه چون اینجوری گوشای بچمونم بزرگ میشه(چانی هیچی نشده تا مرحله بچه دارشدن رفت)
بکهیون:کریس هیونگ تو بگو
کریس:یه دختریکه تو استایلم باشه(الان من کملا فهمیدم شخصیت دختر ایده الت باید چجوری باشه)
بک:هیونگ شخصیتش رو بگو چجوری باشه
کریس:مهربون باشه
بکهیون:شیومین هیونگ نوبت توعه
شیو:آشپزی بلد باشه و بتونه غداهای خوشمزه درست کنه(یعنی همه جا باید نشون بده شکمویه)
بکهیون:هیونگ تو خیلی شکمویی خخخخ
لوهن نوبت توعه(باز این بکی به لوهان گفت لوهن)
لو:مهربون باشه,خجالتی باشه,یکم هم شیطون باشه,اروم و سنگین باشه
چانی:یعنی وزنش زیاد باشه؟(چانی تو اول فکر کن بعد حرف بزن)
لو:نه منظورم از سنگین چیز دیگس چان
چان:بک خودت بگو دختر ایده آدلت چجوری باید باشه
بک:خوب مثل نوتلا شیرین باشه(مگه میخوای نوتلا بخری)و شیطون و بازیگوش باش من دخترای شیطون رو خیلی درست دارم چون اونها بازیگوشن باعث میشه ادم احساس پیری نکنه و همیشه خوشحال و با انرژی باشه
منجیر:بچه ها اماده شین برنامه عوض شده الان باید راه بیوفتیم
بچه ها بلندشدن و اماده رفتن به سالن کنسرت شدن همه از در هتل خارج شدن که صدای دخترونه ای که میگفت یه لحظه صبر کنین توجهشون رو جلب کرد
قسمت دوم
لیلیا
صدا که زدم همه به طرفم برگشتن ...اون همه ادم یهو برگشتن طرفم و بهم خیره شدن خجالت کشیدم ولی بازم رفت و روبه روش ایستادم و گفتم : م..میش...میشه یه لحظه بیاین اون طرف تر باهاتون کار دارم اینجا دوستاتون هستن نمیتونم بگم
با گیجی برگشت و بقیه نگاه کرد و بعد سرشو تکون داد و گفت: باشه بریم
یکم از بقیه دور شدیم که وایستادم و به طرفش برگشت و گفتم:من.... من میدونم که هیچ شانسی ندارم ولی گفتنش بهتر از نگفتنشه چون اینجوری بعدا غصه نمیخورم که تلاشمو نکردم..... میدونم خیلی مسخرس ولی باید بگم..... م......من.......من......من دوست دارم
ببین میدونم خ
از زبان لیلیا
من:وای امیلی باورم نمیشه اونا اومدن نیویورک و اجرا دارن,امروز حتما بهش میگم جولیا,نمیخوام این فرصتو ازدست بدم امروز حتما بهش میگم هرجور شده
امیلی:لیلیا بیخیال شو اون یه فرد عادی نیست,تو واقعا فکر میکنی اون به همون مهربونی هستش که نشون میده نه اون فقط ظاهرشه,اون خیلی مغروره من مطمئنم
من:امی این خرف رو نزن اون خیلی مهربونه اصلا به اون قیافه میاد مغرور باشه؟؟؟
امی:لیلی یکم واقع بین باش اون یه ادم معروفه روزی هزار تا دختر بهش میگن دوست دارم فکر میکنی بین اون همه شانسی داری؟؟اصلا اون ادمه عادی نیست که بتونه به راحتی بهت جواب اره بده روزی هزار نفر با لوس بازی بهش میگن اوپااااااااا عاشقتم اگه اون قرار باشه عشق همشون رو قبول کنه که نمیشه توهم یکی مثل اون هزارتا دختر ,اصلا من نمیدونم توی مغرور چجوری عاشق شدی؟؟
من:اون رو نمیدونم فقط میدونم اگه بگه نه دیگه منم ازهمه مردا متنفر میشم اینو مطمینم توکه میدونی اونقدر مغرورم که نمیتونم این شکست رو قبول کنم
امیلی:میدونی لیلیا بعضی وقتا فکر میکنم تو شخصیتت اصلا باهم نمیخونه بعضی وقتا خیلی مغروری بعضی وقتا خیلی مهربون و دلسوز بعضی وقتا شیطون و بازیگوش و بعضی وقتاهم فوق العاده خجالتی و بعضی وقتاهم مثل خانومای باکلاس رفتار میکنی..نمیتونم شخصیتت رو درک کنم لیلیا
من:امی منم نمیتونم شخصیت الانت رو درک کنم اخه تو خیلی بازیگوش و شیطونی و بهت نمیخوره مثل الان انقدر عاقلانه رفتار کنی
امی:یبار توعمرم خواستم ادم باشم اگه گذاشتی
داشتم با امیلی حرف میزدم,امیلی دوست صمیمیمه و همسن خودمه دوتاییمون چهارماه دیگه بیست سالمون میشه و هردو موسیقی میخونم و درکنارش به عنوان تفریح کلاس بازیگری هم میریم
راستی خودمو نگفتم من اسمم لیلیاس پدر و مادر من و امیلی هردو کره این ماهم هردو فقط کره به دنیا اومدیم ولی از بچگی امریکا بزرگ شدیم برای همین اسمامون هم امریکاییه
امی:هی لیلی اومد
برگشتم و بهش خیره شدم ضربان قلبم بالا رفته بود همشون بودن چون فاصله تقریبا زیاد بود یا صدای بلند صدا زدم:میشه یه دقیقه صبر کنین ؟؟
قبل رفتن به سالن کنسرت هتل اکسو
همه اعضا دور هم نشسته بودن و میخندیدن انگار نه انگار چهارساعت دیگه کنسرت شروع میشه وقتی همه باهمن خوشحالن و استرس کنسرت رو ندارن
همه تو سالن هتل نشسته بودن و باهم حرف میزدن و شوخی میکردن که بهو از بین پسرا بکهیون گفت: بچه ها بیان نغری یه سوال بپرسیم و همه باید اون سوال رو جواب بدن کیا موافقن؟؟
همه موافق بودن بکهیون گفت:خوب پس اول خودم میگم...اوممممممم چی بپرسم...اهان فهمیدم....شخصیت دختر مورد علاقتون توی ذهن و تصورتون چیه؟چجور دختری باید باشه که بتونه دل شمارو بدست بیاره؟؟
اول از همه چانی دستشو برد بالا و گفت:اول من میگم....دختر ایده ال من نباید گوشاش مثل مال من بزرگ باشه چون اینجوری گوشای بچمونم بزرگ میشه(چانی هیچی نشده تا مرحله بچه دارشدن رفت)
بکهیون:کریس هیونگ تو بگو
کریس:یه دختریکه تو استایلم باشه(الان من کملا فهمیدم شخصیت دختر ایده الت باید چجوری باشه)
بک:هیونگ شخصیتش رو بگو چجوری باشه
کریس:مهربون باشه
بکهیون:شیومین هیونگ نوبت توعه
شیو:آشپزی بلد باشه و بتونه غداهای خوشمزه درست کنه(یعنی همه جا باید نشون بده شکمویه)
بکهیون:هیونگ تو خیلی شکمویی خخخخ
لوهن نوبت توعه(باز این بکی به لوهان گفت لوهن)
لو:مهربون باشه,خجالتی باشه,یکم هم شیطون باشه,اروم و سنگین باشه
چانی:یعنی وزنش زیاد باشه؟(چانی تو اول فکر کن بعد حرف بزن)
لو:نه منظورم از سنگین چیز دیگس چان
چان:بک خودت بگو دختر ایده آدلت چجوری باید باشه
بک:خوب مثل نوتلا شیرین باشه(مگه میخوای نوتلا بخری)و شیطون و بازیگوش باش من دخترای شیطون رو خیلی درست دارم چون اونها بازیگوشن باعث میشه ادم احساس پیری نکنه و همیشه خوشحال و با انرژی باشه
منجیر:بچه ها اماده شین برنامه عوض شده الان باید راه بیوفتیم
بچه ها بلندشدن و اماده رفتن به سالن کنسرت شدن همه از در هتل خارج شدن که صدای دخترونه ای که میگفت یه لحظه صبر کنین توجهشون رو جلب کرد
قسمت دوم
لیلیا
صدا که زدم همه به طرفم برگشتن ...اون همه ادم یهو برگشتن طرفم و بهم خیره شدن خجالت کشیدم ولی بازم رفت و روبه روش ایستادم و گفتم : م..میش...میشه یه لحظه بیاین اون طرف تر باهاتون کار دارم اینجا دوستاتون هستن نمیتونم بگم
با گیجی برگشت و بقیه نگاه کرد و بعد سرشو تکون داد و گفت: باشه بریم
یکم از بقیه دور شدیم که وایستادم و به طرفش برگشت و گفتم:من.... من میدونم که هیچ شانسی ندارم ولی گفتنش بهتر از نگفتنشه چون اینجوری بعدا غصه نمیخورم که تلاشمو نکردم..... میدونم خیلی مسخرس ولی باید بگم..... م......من.......من......من دوست دارم
ببین میدونم خ
۳۹۶.۰k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.