پسرجوانی درکتابخانه ازدختری پرسید:مزاحمتان نمیشوم کنارشما
پسرجوانی درکتابخانه ازدختری پرسید:مزاحمتان نمیشوم کنارشمابنشینم؟
دخترجوان باصدای بلندگفت:نمیخواهم یک شب رابا توبگذرانم
تمام دانشجویان ب پسرکه بسیارخجالت زده شده بودنگاه کردند
پس ازچنددقیقه دخترب سمت آن پسررفت وگفت:من روانشناسی پژوهش می کنم ومیدانم مردهاب چه چیزی فکرمیکنند،گمان کنم توراخجالت زده کردم درست است؟
پسر با صدای بلندگفت:200 دلاربرای یک شب؟!زیاد است!!
و تمام آنانی که درکتابخانه بودند ب دخترنگاهی غیرعادی کردند،پسر ب گوش دخترزمزمه کرد:من حقوق میخانم ومیدانم چطوربیگناهی راگناهکارجلوه بدهم!
دخترجوان باصدای بلندگفت:نمیخواهم یک شب رابا توبگذرانم
تمام دانشجویان ب پسرکه بسیارخجالت زده شده بودنگاه کردند
پس ازچنددقیقه دخترب سمت آن پسررفت وگفت:من روانشناسی پژوهش می کنم ومیدانم مردهاب چه چیزی فکرمیکنند،گمان کنم توراخجالت زده کردم درست است؟
پسر با صدای بلندگفت:200 دلاربرای یک شب؟!زیاد است!!
و تمام آنانی که درکتابخانه بودند ب دخترنگاهی غیرعادی کردند،پسر ب گوش دخترزمزمه کرد:من حقوق میخانم ومیدانم چطوربیگناهی راگناهکارجلوه بدهم!
۳۱۱
۱۳ فروردین ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.