《 حیفا-26》
《#حیفا-26》
●سند 239 : «محرمانه»
تاریخ: محفوظ
از: اداره متساوا-بخش ضد تروریسم
به: مامور یعکوف
سریعا به وضعیت پزشکی و سلامتی حفصه رسیدگی شود... اگر لازم شد، اخبار مراحل درمان و سلامتیش را لحظه ای و با تماس تلفنی به سازمان گزارش دهید... امیدوارم مشکل جدی پیش نیاید اما کلا از دو حالت خارج نیست: یا زنده می ماند یا میمیرد... اگر زنده ماند، در صورت تایید سلامت جسمی و روانی او توسط کارشناسان گروه، به فعالیتش ادامه خواهد داد... اما اگر زنده نماند، سریعا جنازه او را به تل آویو منتقل کنید... چرا که جنازه اش بدون احتساب وسایل و هورمون سازها، حداقل 180 ملیون دلار ارزش دارد...
■ ضمن آنکه اگر زنده نماند، ابوبکر و ابومحمد هم نباید زنده بمانند... چرا که آنها پروژه فکری حفصه بودند و هیچکس دیگری به مهارت حفصه نمی تواند آنها را تربیت کند به جز میتار ... که البته میتار هم درگیر پروژه افغانستان است... اگر لازم شد، پروژه حذف ابوبکر و ابو محمد را به روش TTR (مرگ بدون جنازه) اجرا کنید... امضاء
♧️ سند
وضعیت روحی ابوبکر و ابومحمد بسیار بد گزارش می شود... کل 24 ساعت گذشته را رو به قبله نشسته اند و فقط گریه میکنند و برای شفای حفصه دعا میکنند... حتی از دیشب اصلا غذا نخورده اند و جیره غذایی آنها دست نخورده باقی مانده است... فکر نمیکنم حتی اگر پدر و مادرشان را جلوی آنها به قتل برسانیم، به اندازه غم و غصه مریضی حفصه آنها را آزار دهد
شنیدم که ابو محمد به ابوبکر میگفت: «دکتر! تصور کن که قرار باشه بعد از فراق میتار، فراق حفصه را هم تحمل کنیم! من خیلی نگران وضعیت سلامتی او هستم... دکتر! بنظرت الله دعای ما را درباره سلامت حفصه مستجاب میکند؟ من دیشب احساس کردم که با افتادن حفصه بر روی زمین، همه بنیادهای ایدئولوژیم به زمین خورد و جلوی چشمم دست و پا زد️»
● ابوبکر البغدادی گفت: «شنیدم که عایشه ام المومنین نقل کرده است که برای شفای بیمار، سوره حمد را باید خواند... در روایتی دیگر آمده که نباید دست از دعا برداشت... حتی باید نذر کرد که خدا این بانوی مومن خودش را شفا بده تا بتونه بیشتر در زندگیش خدمت کنه... ایمان و جاذبه ای که در حفصه هست، در کسی تا حالا ندیدم... حتی وقتی تمکینمان میکند و آرام میشویم، وجودش تشنه ترمان میکند...»
♢ تا الان ندیده و نشنیده بودم که هیچ مسلمانی برای ما دعا کند... شاید بهتر است که بگویم تا الان موجودی به پیچیدگی حفصه ندیده بودم که بتواند دل تو نفر در مایه های محمد بن عبدالوهاب(سر سلسله وهابیت سعودی) به دست آورد و اینگونه تحت تاثیر قرار بدهد.
¤¤¤و اما حفصه...
حدود ساعت 10 صبح امروز، بدن حفصه با حالت نیمه جان در حالی که لباس سفیدی بر تن داشت از بیمارستان بغداد به ابوغریب آوردند️ !!!
نمیدانستم جریان چیست؟ از ماموران انتقال که پرسیدم، آنها هم از من گیج تر بودند... حفصه زنده مانده و الا با لباس های سپید و بدن نحیف و بیمارگونه اش به سلولش برگشت
تقریبا همه اعضای تیم در اتاق کنترل زندان جمع شده بودند و با دهان های نیمه باز، و با حالت ایستاده، به دوربین سلول این سه نفر زل زده بودند️ دیدیم که:
●️ تا حفصه را با حالت خوابیده به سلولش برگرداندند، ابوبکر و ابومحمد فریاد خوشحالی سر دادند و شروع به سر و صدا و خوشحالی کردند! ابوبکر، کنار بدن حفصه نشست و سر حفصه را به سینه چسباند و ابتدا او را بوسید و با چشمان پر از اشک به او نگاه میکرد!! ... ابومحمد هم طرف دیگر حفصه نشست و به او میگفت: حفصه با ما حرف بزن! میخواهیم صدایت را بشنویم! صدایت را از ما دریغ نکن...
اما ... اما ... قربان چه بگویم از ساده لوحی همه ما همه ما حدودا بیست نفر، به علاوه آن دو نفر، به لبان حفصه چشم دوخته بودیم تا ببینیم او میخواهد چه گوید
● حفصه با چشمان نیمه باز و لبان خشکش گفت: دکتر عزیزم! ابومحمد جانم! لحظه ای که در نماز جماعت با شما بودم، عظمت شما دو نفر، مرا مبهوت خود کرد... شما دو نفر، موسی و هارون این امت هستید... ابوبکر، موسی و ابومحمد هم هارون این امت سرگشته است... شما را در آسمان دیدم که فقط انگشت اشاره را به همه نشان میدادید و در هر لحظه ای از شادی و غم، فقط یک جمله میگفتید! میگفتید: الله اکبر... الله اکبر...
♢♢ شما دو نفر برای این امت برگزیده شده اید و رسالتی از جنس موسی و هارون دارید... فرات، نیل شماست و انگشت اشاره و الله اکبر هم عصای شما... همه را به توحید دعوت کنید و با کفر و الحاد و مجوس مبارزه کنید... من وقتی تحمل دیدن این همه بزرگی را نداشتم، نقش بر زمین شدم... سرور من و سرور همه امت...
ادامه دارد
کانال دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
●سند 239 : «محرمانه»
تاریخ: محفوظ
از: اداره متساوا-بخش ضد تروریسم
به: مامور یعکوف
سریعا به وضعیت پزشکی و سلامتی حفصه رسیدگی شود... اگر لازم شد، اخبار مراحل درمان و سلامتیش را لحظه ای و با تماس تلفنی به سازمان گزارش دهید... امیدوارم مشکل جدی پیش نیاید اما کلا از دو حالت خارج نیست: یا زنده می ماند یا میمیرد... اگر زنده ماند، در صورت تایید سلامت جسمی و روانی او توسط کارشناسان گروه، به فعالیتش ادامه خواهد داد... اما اگر زنده نماند، سریعا جنازه او را به تل آویو منتقل کنید... چرا که جنازه اش بدون احتساب وسایل و هورمون سازها، حداقل 180 ملیون دلار ارزش دارد...
■ ضمن آنکه اگر زنده نماند، ابوبکر و ابومحمد هم نباید زنده بمانند... چرا که آنها پروژه فکری حفصه بودند و هیچکس دیگری به مهارت حفصه نمی تواند آنها را تربیت کند به جز میتار ... که البته میتار هم درگیر پروژه افغانستان است... اگر لازم شد، پروژه حذف ابوبکر و ابو محمد را به روش TTR (مرگ بدون جنازه) اجرا کنید... امضاء
♧️ سند
وضعیت روحی ابوبکر و ابومحمد بسیار بد گزارش می شود... کل 24 ساعت گذشته را رو به قبله نشسته اند و فقط گریه میکنند و برای شفای حفصه دعا میکنند... حتی از دیشب اصلا غذا نخورده اند و جیره غذایی آنها دست نخورده باقی مانده است... فکر نمیکنم حتی اگر پدر و مادرشان را جلوی آنها به قتل برسانیم، به اندازه غم و غصه مریضی حفصه آنها را آزار دهد
شنیدم که ابو محمد به ابوبکر میگفت: «دکتر! تصور کن که قرار باشه بعد از فراق میتار، فراق حفصه را هم تحمل کنیم! من خیلی نگران وضعیت سلامتی او هستم... دکتر! بنظرت الله دعای ما را درباره سلامت حفصه مستجاب میکند؟ من دیشب احساس کردم که با افتادن حفصه بر روی زمین، همه بنیادهای ایدئولوژیم به زمین خورد و جلوی چشمم دست و پا زد️»
● ابوبکر البغدادی گفت: «شنیدم که عایشه ام المومنین نقل کرده است که برای شفای بیمار، سوره حمد را باید خواند... در روایتی دیگر آمده که نباید دست از دعا برداشت... حتی باید نذر کرد که خدا این بانوی مومن خودش را شفا بده تا بتونه بیشتر در زندگیش خدمت کنه... ایمان و جاذبه ای که در حفصه هست، در کسی تا حالا ندیدم... حتی وقتی تمکینمان میکند و آرام میشویم، وجودش تشنه ترمان میکند...»
♢ تا الان ندیده و نشنیده بودم که هیچ مسلمانی برای ما دعا کند... شاید بهتر است که بگویم تا الان موجودی به پیچیدگی حفصه ندیده بودم که بتواند دل تو نفر در مایه های محمد بن عبدالوهاب(سر سلسله وهابیت سعودی) به دست آورد و اینگونه تحت تاثیر قرار بدهد.
¤¤¤و اما حفصه...
حدود ساعت 10 صبح امروز، بدن حفصه با حالت نیمه جان در حالی که لباس سفیدی بر تن داشت از بیمارستان بغداد به ابوغریب آوردند️ !!!
نمیدانستم جریان چیست؟ از ماموران انتقال که پرسیدم، آنها هم از من گیج تر بودند... حفصه زنده مانده و الا با لباس های سپید و بدن نحیف و بیمارگونه اش به سلولش برگشت
تقریبا همه اعضای تیم در اتاق کنترل زندان جمع شده بودند و با دهان های نیمه باز، و با حالت ایستاده، به دوربین سلول این سه نفر زل زده بودند️ دیدیم که:
●️ تا حفصه را با حالت خوابیده به سلولش برگرداندند، ابوبکر و ابومحمد فریاد خوشحالی سر دادند و شروع به سر و صدا و خوشحالی کردند! ابوبکر، کنار بدن حفصه نشست و سر حفصه را به سینه چسباند و ابتدا او را بوسید و با چشمان پر از اشک به او نگاه میکرد!! ... ابومحمد هم طرف دیگر حفصه نشست و به او میگفت: حفصه با ما حرف بزن! میخواهیم صدایت را بشنویم! صدایت را از ما دریغ نکن...
اما ... اما ... قربان چه بگویم از ساده لوحی همه ما همه ما حدودا بیست نفر، به علاوه آن دو نفر، به لبان حفصه چشم دوخته بودیم تا ببینیم او میخواهد چه گوید
● حفصه با چشمان نیمه باز و لبان خشکش گفت: دکتر عزیزم! ابومحمد جانم! لحظه ای که در نماز جماعت با شما بودم، عظمت شما دو نفر، مرا مبهوت خود کرد... شما دو نفر، موسی و هارون این امت هستید... ابوبکر، موسی و ابومحمد هم هارون این امت سرگشته است... شما را در آسمان دیدم که فقط انگشت اشاره را به همه نشان میدادید و در هر لحظه ای از شادی و غم، فقط یک جمله میگفتید! میگفتید: الله اکبر... الله اکبر...
♢♢ شما دو نفر برای این امت برگزیده شده اید و رسالتی از جنس موسی و هارون دارید... فرات، نیل شماست و انگشت اشاره و الله اکبر هم عصای شما... همه را به توحید دعوت کنید و با کفر و الحاد و مجوس مبارزه کنید... من وقتی تحمل دیدن این همه بزرگی را نداشتم، نقش بر زمین شدم... سرور من و سرور همه امت...
ادامه دارد
کانال دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
۴.۸k
۰۸ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.