چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من نتوان گیرد که بیچارگی از حد بگذشت
سر من دار بود که در پای او ریخت جان را
کاشکی پرده برافتادی از آن منظران حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان ها را
همه را دیده و نادیده در انصاف؛ تو حیران ماندی
با وجدان ها دگر عیب نگویند من حیران را
لیکن آن نقش که در روی تو من میدیدینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را
چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب
گفت هیچ وقت مبوس آن دهن خندان را
گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن
که محالست که حاصل کنم این درمان را
پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را
حاشا از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
سر بنه گر سر میدان ارادت داری
ناگزیرست که گویی بود این میدان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من نتوان گیرد که بیچارگی از حد بگذشت
سر من دار بود که در پای او ریخت جان را
کاشکی پرده برافتادی از آن منظران حسن
تا همه خلق ببینند نگارستان ها را
همه را دیده و نادیده در انصاف؛ تو حیران ماندی
با وجدان ها دگر عیب نگویند من حیران را
لیکن آن نقش که در روی تو من میدیدینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را
چشم گریان مرا حال بگفتم به طبیب
گفت هیچ وقت مبوس آن دهن خندان را
گفتم آیا که در این درد بخواهم مردن
که محالست که حاصل کنم این درمان را
پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را
حاشا از سرزنش خلق نترسد هیهات
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
سر بنه گر سر میدان ارادت داری
ناگزیرست که گویی بود این میدان را
۱.۳k
۰۳ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.