وه که بازم فلک انداخت به غوغای دگر من به جای دگر افتادم و دل جای دگر گوییا سختی جان کندن من خواست طبیب که بجز صبر نفرمود مداوای دگر پا نهم پیش که نزد توآیم لیکن از تحیر نتوانم که نهم پای دگر
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.