تکیه گاه که میشوے
تکیه گاه که میشوے
فراتر از یک کوه باید باشی
باید باشے هرکجا
حتےدر انتهاے
یک خیابان باران خورده
از سیل اشکهایش
که بے پناه مےشود
و آغوش هیچ رهگذرے را
محرم خستگے هایش نمے داند
بایدببیند تو را تا قدم هایش را یکے
دوتا بردارد...
خودش را رها کند میان بازوانت
باید باشےحتے میان خنده هاے بلندش
حتے میان شلوغے هاے هرروزه
تکیه گاه که میشوے
مرد وزن ندارد باید همه ےدنیا را
ازبودنت ازمحکم بودنت
از با او بودنت آگاه کنے
فراتر از یک کوه باید باشی
باید باشے هرکجا
حتےدر انتهاے
یک خیابان باران خورده
از سیل اشکهایش
که بے پناه مےشود
و آغوش هیچ رهگذرے را
محرم خستگے هایش نمے داند
بایدببیند تو را تا قدم هایش را یکے
دوتا بردارد...
خودش را رها کند میان بازوانت
باید باشےحتے میان خنده هاے بلندش
حتے میان شلوغے هاے هرروزه
تکیه گاه که میشوے
مرد وزن ندارد باید همه ےدنیا را
ازبودنت ازمحکم بودنت
از با او بودنت آگاه کنے
۲.۴k
۰۱ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.