من مانده ام و یک فنجان چای در دستم
من مانده ام و یک فنجان چای در دستم
یک فنجان چای هم روی میز
درست روبروی صندلی خالی تو !
چای هایی که سرد می شوند ،
و منی که به هوای آمدنت، گرمشان می کنم !
من مانده ام و فنجان غصه دار چای ای که،
لحظه شماری می کند،
برای بوسیده شدن با لب های تو !
من که هیچ ...
به خاطر این فنجان چای هم نمی آیی ؟
یک فنجان چای هم روی میز
درست روبروی صندلی خالی تو !
چای هایی که سرد می شوند ،
و منی که به هوای آمدنت، گرمشان می کنم !
من مانده ام و فنجان غصه دار چای ای که،
لحظه شماری می کند،
برای بوسیده شدن با لب های تو !
من که هیچ ...
به خاطر این فنجان چای هم نمی آیی ؟
۱۱.۰k
۱۹ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.