نجوای صبحگاهی
نجوای صبحگاهی
تا با منی و یاد منی
میان تنگنای راه
در تب تند زندگی
به وقت یادهای خوب
در نبض لحظه های عشق
در معجزه های کوچک و رویاهای بزرگ
خوشبختم ...
خدایا ؛ رفیق تنهایی های من
با من باش تا پر نکند وجودم را
تاریک زندگی
و غبار نگیرد هوای دل مرا
و ترس نبندد راه امید من
دست هایت ، همیشه خانه من
دست هایت ، سرای عشق
قصه های کودکی ام
همان پایان های شاد
مرا از من گریزی نیست
و هراس
و کسی با من در جنگ است و من پرم از او
و پر از عشق خویش
بوی یأس که می آید ، می شنوم سوت فاصله را
و باز به سوی تو می آیم و تو لبخند می زنی
خدایا
با تو بودن را اضطرابی نیست
تو آرامش ِ طوفان ها ...
" مرا بی تو ، آغازی نیست ..."
تا با منی و یاد منی
میان تنگنای راه
در تب تند زندگی
به وقت یادهای خوب
در نبض لحظه های عشق
در معجزه های کوچک و رویاهای بزرگ
خوشبختم ...
خدایا ؛ رفیق تنهایی های من
با من باش تا پر نکند وجودم را
تاریک زندگی
و غبار نگیرد هوای دل مرا
و ترس نبندد راه امید من
دست هایت ، همیشه خانه من
دست هایت ، سرای عشق
قصه های کودکی ام
همان پایان های شاد
مرا از من گریزی نیست
و هراس
و کسی با من در جنگ است و من پرم از او
و پر از عشق خویش
بوی یأس که می آید ، می شنوم سوت فاصله را
و باز به سوی تو می آیم و تو لبخند می زنی
خدایا
با تو بودن را اضطرابی نیست
تو آرامش ِ طوفان ها ...
" مرا بی تو ، آغازی نیست ..."
۲.۱k
۰۲ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.