وشب
وشب
حکایت دردهایی ست
که یک به یک
برایم ،
لالایی می خوانند
من بی شب
کجای قصه را سرکنم
که این شب
هزارو یک درد ،
به جان من می ریزد...
حکایت دردهایی ست
که یک به یک
برایم ،
لالایی می خوانند
من بی شب
کجای قصه را سرکنم
که این شب
هزارو یک درد ،
به جان من می ریزد...
۶۷۱
۰۶ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.