........
........
چه کنم هرچه قلم ، نقش زند کاغذِ دل
عاقبت زمزمه ای قافیه دار است دلم
در پیِ شعر سفیدم ولیکن بَرِ عشق
مثنوی خوان و غَزَلواره ی یارست دلم
چه کنم صحبت زیبایی چشمانت را
هرکجا بانگَم زدم ، شعر و شعارست دلم
دل به تضمین گل روی تو در تمرین است
این سیه مشقِ خطِ زلفِ نگارست دلم
صد غزل دل به فدای غزلِ چشمانت
که به آوازِ نگه زخمه ی تارست دلم
گنهم نیست مگر شُربِ شراب چشمت
که از آن متهم ِ فسق و قمارست دلم
قاضی عشق قصاصی به نِگَه فرمودند
از همان روز دگر بر سرِ دارست دلم
باز هم شهد غزل ریخت به کامِ سخنم
چه کنم با تو ، بر این قول و قرارست دلم........
چه کنم هرچه قلم ، نقش زند کاغذِ دل
عاقبت زمزمه ای قافیه دار است دلم
در پیِ شعر سفیدم ولیکن بَرِ عشق
مثنوی خوان و غَزَلواره ی یارست دلم
چه کنم صحبت زیبایی چشمانت را
هرکجا بانگَم زدم ، شعر و شعارست دلم
دل به تضمین گل روی تو در تمرین است
این سیه مشقِ خطِ زلفِ نگارست دلم
صد غزل دل به فدای غزلِ چشمانت
که به آوازِ نگه زخمه ی تارست دلم
گنهم نیست مگر شُربِ شراب چشمت
که از آن متهم ِ فسق و قمارست دلم
قاضی عشق قصاصی به نِگَه فرمودند
از همان روز دگر بر سرِ دارست دلم
باز هم شهد غزل ریخت به کامِ سخنم
چه کنم با تو ، بر این قول و قرارست دلم........
۱.۵k
۱۳ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.