گفت که دیوانه نه ای ، لایق این خانه نه ای
گفت که دیوانه نهای ، لایق این خانه نهای
رفتم و دیوانه شدم ، سلسله بندنده
گفت که سرمست نهای ، رو که از این دست نها
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نهای ، در طرب آغشته نهای
پیش رخ زنده کُنش ، کُشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی ، مست خیالی و شکی
گول شدم ، هول شدم وز همه برکنده شدم

گفت که تو شمع شدی ، قبله این جمع شدی
جمع نیم ، شمع نیم ، دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری ، پیش رو و راهبری
شیخ نیم، پیش نیم، امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری ، من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش ، بیپر و پرکنده شدم
چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم
چونکه زدی بر سر من پست و گدازنده شدم(حضرت مولانا)
رفتم و دیوانه شدم ، سلسله بندنده
گفت که سرمست نهای ، رو که از این دست نها
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نهای ، در طرب آغشته نهای
پیش رخ زنده کُنش ، کُشته و افکنده شدم
گفت که تو زیرککی ، مست خیالی و شکی
گول شدم ، هول شدم وز همه برکنده شدم

گفت که تو شمع شدی ، قبله این جمع شدی
جمع نیم ، شمع نیم ، دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری ، پیش رو و راهبری
شیخ نیم، پیش نیم، امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری ، من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش ، بیپر و پرکنده شدم
چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم
چونکه زدی بر سر من پست و گدازنده شدم(حضرت مولانا)
۳.۵k
۱۴ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.