دیدم آقا کبود خودبه خود میخنده،
دیدم آقا کبود خودبه خود میخنده،
گفتم چیه روز جمعه ای کیفت کوکه،
چیه میخندی؟
گفت مجید جان یاد قضیه دیروزی افتادم ،ادامه داد.
دیروز سر محل با آقاداوود وایساده بودیم که یکی از دوستاش اومد وگفت ختم یکی از بستگانه مداح دیر کرده مهمونا اومدن وتوی مسجد هستن وخواست که آقا داوود که گه گداری هم مداحی میکردبره ومجلس را گرم کنه.
ادامه داد مجید جان رفتیم مسجد، داود رفت بالای منبر،
منم کنار منبر مثل ی پامنبری ساکت نشستم.
داوود هم روی منبر شروع کرد از اون مرحوم راست و دروغ گفتن،
گفت این خدا بیامرز انسان ،مردم دار وبی آزاری بود.
توی محل همه میشناختنش وهمه جونای محل دوستش داشتن یعنی اینجور بگم که همه جونای محل از کوچیک تا بزرگ عاشقش بودن،
اصلا کار را ه انداز تمام اهل محل بود،
خیلی دست خیر داشت و دست و دلباز بود..
ودر ادامه گفت یادش بخیر چند روز پیش با خدا بیامرز توی حمام عمومی بودیم وایشون هنگام خروج پول حمومم همه را خودش حساب کرد ....
مجید جان حرف آقا داوودکه به اینجا رسید دیدم اکثر حاضرین یا میخندن ویا پچ پچ میکنند،
تواین فکر بودم که شاید اون خدا بیامرز خسیس بوده که همه به حرف داوود میخندن ویا پچ پچ میکنند توی این فکر ها بودم که دیدم دوست داوود دستو پاچه خودشو رسوند به من گفت برو به این داوود بگو بابا بیو پایین ما مداح نخوایم کیو باید ببینیم..
گفت چرا مگر چی شده؟
گفت بابا این مرحوم خواهر دوست منه این حرف ها چیه، حموم عمومی کدومه این چ مداحی، این آبروی کل فامیل اینا را برد..
گفتم پس این اعلامیه آقایی که در مسجد زدید تاریخ امروزه چیه ؟
گفت امروز تو این مسجد دوتا ختم هست واون مال مراسم بعدیه..
آره مجید جون کل مراسم ختم را آقا داوود ریخت بهم..
حالا فهمیدی به چی میخندم....
(ر__ش__ج__ر)
گفتم چیه روز جمعه ای کیفت کوکه،
چیه میخندی؟
گفت مجید جان یاد قضیه دیروزی افتادم ،ادامه داد.
دیروز سر محل با آقاداوود وایساده بودیم که یکی از دوستاش اومد وگفت ختم یکی از بستگانه مداح دیر کرده مهمونا اومدن وتوی مسجد هستن وخواست که آقا داوود که گه گداری هم مداحی میکردبره ومجلس را گرم کنه.
ادامه داد مجید جان رفتیم مسجد، داود رفت بالای منبر،
منم کنار منبر مثل ی پامنبری ساکت نشستم.
داوود هم روی منبر شروع کرد از اون مرحوم راست و دروغ گفتن،
گفت این خدا بیامرز انسان ،مردم دار وبی آزاری بود.
توی محل همه میشناختنش وهمه جونای محل دوستش داشتن یعنی اینجور بگم که همه جونای محل از کوچیک تا بزرگ عاشقش بودن،
اصلا کار را ه انداز تمام اهل محل بود،
خیلی دست خیر داشت و دست و دلباز بود..
ودر ادامه گفت یادش بخیر چند روز پیش با خدا بیامرز توی حمام عمومی بودیم وایشون هنگام خروج پول حمومم همه را خودش حساب کرد ....
مجید جان حرف آقا داوودکه به اینجا رسید دیدم اکثر حاضرین یا میخندن ویا پچ پچ میکنند،
تواین فکر بودم که شاید اون خدا بیامرز خسیس بوده که همه به حرف داوود میخندن ویا پچ پچ میکنند توی این فکر ها بودم که دیدم دوست داوود دستو پاچه خودشو رسوند به من گفت برو به این داوود بگو بابا بیو پایین ما مداح نخوایم کیو باید ببینیم..
گفت چرا مگر چی شده؟
گفت بابا این مرحوم خواهر دوست منه این حرف ها چیه، حموم عمومی کدومه این چ مداحی، این آبروی کل فامیل اینا را برد..
گفتم پس این اعلامیه آقایی که در مسجد زدید تاریخ امروزه چیه ؟
گفت امروز تو این مسجد دوتا ختم هست واون مال مراسم بعدیه..
آره مجید جون کل مراسم ختم را آقا داوود ریخت بهم..
حالا فهمیدی به چی میخندم....
(ر__ش__ج__ر)
۲.۰k
۱۹ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.