هنوز هم بخدا
هنوز هم بخدا
همیشه حواسم به بی صبری این دل ساده بود !
نه وقتی برای رج زدن روزهای رد شده داشتم،
نه حتا فرصتی
که دمی نگاهی به عقربه ثانیه شمار ساعت بیندازم !
با آرزوهای آنور ِ دیوار زندگی کردم !
با خوابهای برباد رفته !
منتظر بودم روزی بیاید،
که همه در خیابان به یکدیگر سلام کنند،
چراغ ِ تمام چهار راهها سبز می شود
و همسایه ها،
خواب ِ پراید ِ سفید و موبایل بدون ِ قسط
و کابوس ِ چک برگشتی نبینند !
چاقو تیز کن ها بادکنک بفروشند
و سر و کله تو
از آنسوی سایه سار فانوسها پیدا شود !
هنوز هم منتظرم !
از گریه های مکررم خجالت نمی کشم !
سکوت بیمارستان ِ بیداری را رعایت نمی کنم !
کاری به حرف و حدیث این و آن ندارم !
دِکارت هم هر چه می خواهد بگوید !
من خواب می بینم،
پس هستم !
از یغما گلرویی
همیشه حواسم به بی صبری این دل ساده بود !
نه وقتی برای رج زدن روزهای رد شده داشتم،
نه حتا فرصتی
که دمی نگاهی به عقربه ثانیه شمار ساعت بیندازم !
با آرزوهای آنور ِ دیوار زندگی کردم !
با خوابهای برباد رفته !
منتظر بودم روزی بیاید،
که همه در خیابان به یکدیگر سلام کنند،
چراغ ِ تمام چهار راهها سبز می شود
و همسایه ها،
خواب ِ پراید ِ سفید و موبایل بدون ِ قسط
و کابوس ِ چک برگشتی نبینند !
چاقو تیز کن ها بادکنک بفروشند
و سر و کله تو
از آنسوی سایه سار فانوسها پیدا شود !
هنوز هم منتظرم !
از گریه های مکررم خجالت نمی کشم !
سکوت بیمارستان ِ بیداری را رعایت نمی کنم !
کاری به حرف و حدیث این و آن ندارم !
دِکارت هم هر چه می خواهد بگوید !
من خواب می بینم،
پس هستم !
از یغما گلرویی
۵۵۲
۲۸ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.