ساعت نزدیک ۱۲ میشه..🕛 کم کم میری تو تختت.
ساعت نزدیک ۱۲ میشه..🕛 کم کم میری تو تختت.
هنوز داری با دوستات میگی میخندی..:)
ساعت نزدیک ۱ میشه و دوستات رفتن بخوابن..😴
هدفون رو میذاری رو گوشت...
پلی لیست خودتو پلی میکنی🎶
خودت می مونی و تختت و یه هدفون:(
یه حسی بهت دست میده💔 ناخوداگاه احساس تنهایی میکنی
حرفا و کارای یه نفری از جلوت رد میشه
یه دفعه نوع اهنگ میشه دیس لاو..💝
باخودت میگی نه بابا..چیزی نیس..😏
که خوابم میبره.یه لحظه اینجوری شدم
میبینی اوضاعت بدتر میشه..😩
یه چیز سنگین میاد تو گلوت😣
اهنگا تاثیرشون بیشتر میشه...
این ور و اون ور تخت تو رو به هم پاس میدن👊
تو فکرت میگی چیکارکنم خوابم ببره...
فکرمیکنی با ور رفتن با گوشیت اروم میشی..
اما بدون اراده ی خودت میری سمت کانورسیشن های قدیمیت
کانورسیشن هایی ک تو همون ساعت ب جای حساس میرسید..
حرفایی ک جای خالیش رو حس میکنی...
میبینی گوشه چشمت اروم خیس میشه😢
یکم میری بالا..دیگه چیزی نمیفهمی...
صبح پا میشی و یه صورت پف کرده و بالشت خیس و یه هدفون گره خورده..☺
هنوز داری با دوستات میگی میخندی..:)
ساعت نزدیک ۱ میشه و دوستات رفتن بخوابن..😴
هدفون رو میذاری رو گوشت...
پلی لیست خودتو پلی میکنی🎶
خودت می مونی و تختت و یه هدفون:(
یه حسی بهت دست میده💔 ناخوداگاه احساس تنهایی میکنی
حرفا و کارای یه نفری از جلوت رد میشه
یه دفعه نوع اهنگ میشه دیس لاو..💝
باخودت میگی نه بابا..چیزی نیس..😏
که خوابم میبره.یه لحظه اینجوری شدم
میبینی اوضاعت بدتر میشه..😩
یه چیز سنگین میاد تو گلوت😣
اهنگا تاثیرشون بیشتر میشه...
این ور و اون ور تخت تو رو به هم پاس میدن👊
تو فکرت میگی چیکارکنم خوابم ببره...
فکرمیکنی با ور رفتن با گوشیت اروم میشی..
اما بدون اراده ی خودت میری سمت کانورسیشن های قدیمیت
کانورسیشن هایی ک تو همون ساعت ب جای حساس میرسید..
حرفایی ک جای خالیش رو حس میکنی...
میبینی گوشه چشمت اروم خیس میشه😢
یکم میری بالا..دیگه چیزی نمیفهمی...
صبح پا میشی و یه صورت پف کرده و بالشت خیس و یه هدفون گره خورده..☺
۸.۳k
۰۱ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.