گاهی پیش میاد که خودتم نمیدونی چته؟!
گاهی پیش میاد که خودتم نمیدونی چته؟!
مثه بچه ها بهونه گیرمیشی،
انجام هیچ کاری برات جذاب نیست!
هیچی نمیتونه فکرت رو آروم کنه،
گرچه خودتم دقیقا نمیدونی داری به چی فکر میکنی،
گرچه هدفت مشخصه و زمانت هم از قبل تعیین شده،
اما باز سردرگمی!
تصمیم میگیری کارای ناتمومتو تموم کنی،
اما همینکه مشغول انجام دادنش میشی،
باز می بینی که نمیشه...
اصن یه جای کار می لنگه!
ساعتها به دیوار خیره میشی و کل زندگیت عین یه فیلم از جلوت رد میشه!
یه جاهایی استوپ میکنی و جزئی تر میری تو فکر...
شاید واسه خاطره های قشنگ اینطور باشه!
بعد یه لحظه به خودت میای و می بینی زمان زیادی گذشته و تو همش توی خیالات بودی،
دوباره کارت رو شروع میکنی و این بار به خودت قول میدی هیچی حواستو پرت نکنه؛
اما اینم از اون قولاست! که همیشه به خودت دادی و هیچوقتم اجراش نکردی!
از اینکه کارت جلو نرفته خسته میشی و همشو جمع میکنی و میریزی کنار...!
بعد سعی میکنی به خودت روحیه بدی که از فردا درست انجامش میدم!
با فکر کردن به همین تصمیم قشنگ، سرتو میذاری روی بالش و میخوابی...
تیک تیک ساعت، شروع یه روز دیگه رو بهت یادآوری میکنه،
اما دریغ...
که از خستگی نای بیدار شدن نداری
ذهنت همچنان خسته، بدنت کوفته، دلت گرفته از چیزی که "خودتم نمیدونی چیه"
گاهی هیچی حال آدمو خوب نمیکنه!
هیچی!
فقط منتظر یه معجزه ای،
معجزه ای که تو رو منقلب کنه، مسیر زندگیتو عوض کنه!
اما غافلی از اینکه خودت باید در درونت انقلاب کنی!
همه ی تغییرات و تصمیمای سازنده باید از درون خودت شعله ور بشه!
هیچ کسی نمیتونه بهت کمک کنه جز خودت.
شاید این جلوه ای از قیامت باشه!!
همه به فکر خودشون و مشکلاتشونن؛
حتی مادر هم فرزندشو رها میکنه...
آره...
این روزا بیشتر از هر زمان دیگه ای حس میکنم قیامت همینجاست!
بهشت و جهنم همینجاست!
همینجا توی یک قدمیت!
هر وقت که کار خوبی کردی و حس کردی خدا ازت راضیه اون لحظه توی بهشتی و آدمای اطرافت بهشتیای پاک...
هر وقت هم که بد کردی و از خودت متنفر شدی، جهنمت همونجاست، همونجایی که سوختن رو با تک تک سلولای بدنت حس میکنی و هر لحظه آرزوی مرگ میکنی...
قیامت و بهشت و جهنم چیزی ماورای احساسات درونی خودمون نیست!
همین دنیا نتیجه ی کرده ها و ناکرده هاتو می بینی...
هیچ کس از خوبی کردن نمرده!
پس خوب باش و خوبی کن...
با خوب بودن میشه به همه چی رسید؛
به آرامش؛
به هدف؛
به خوشبختی؛
به عشق،
به "خدا"...
"خودم"
مثه بچه ها بهونه گیرمیشی،
انجام هیچ کاری برات جذاب نیست!
هیچی نمیتونه فکرت رو آروم کنه،
گرچه خودتم دقیقا نمیدونی داری به چی فکر میکنی،
گرچه هدفت مشخصه و زمانت هم از قبل تعیین شده،
اما باز سردرگمی!
تصمیم میگیری کارای ناتمومتو تموم کنی،
اما همینکه مشغول انجام دادنش میشی،
باز می بینی که نمیشه...
اصن یه جای کار می لنگه!
ساعتها به دیوار خیره میشی و کل زندگیت عین یه فیلم از جلوت رد میشه!
یه جاهایی استوپ میکنی و جزئی تر میری تو فکر...
شاید واسه خاطره های قشنگ اینطور باشه!
بعد یه لحظه به خودت میای و می بینی زمان زیادی گذشته و تو همش توی خیالات بودی،
دوباره کارت رو شروع میکنی و این بار به خودت قول میدی هیچی حواستو پرت نکنه؛
اما اینم از اون قولاست! که همیشه به خودت دادی و هیچوقتم اجراش نکردی!
از اینکه کارت جلو نرفته خسته میشی و همشو جمع میکنی و میریزی کنار...!
بعد سعی میکنی به خودت روحیه بدی که از فردا درست انجامش میدم!
با فکر کردن به همین تصمیم قشنگ، سرتو میذاری روی بالش و میخوابی...
تیک تیک ساعت، شروع یه روز دیگه رو بهت یادآوری میکنه،
اما دریغ...
که از خستگی نای بیدار شدن نداری
ذهنت همچنان خسته، بدنت کوفته، دلت گرفته از چیزی که "خودتم نمیدونی چیه"
گاهی هیچی حال آدمو خوب نمیکنه!
هیچی!
فقط منتظر یه معجزه ای،
معجزه ای که تو رو منقلب کنه، مسیر زندگیتو عوض کنه!
اما غافلی از اینکه خودت باید در درونت انقلاب کنی!
همه ی تغییرات و تصمیمای سازنده باید از درون خودت شعله ور بشه!
هیچ کسی نمیتونه بهت کمک کنه جز خودت.
شاید این جلوه ای از قیامت باشه!!
همه به فکر خودشون و مشکلاتشونن؛
حتی مادر هم فرزندشو رها میکنه...
آره...
این روزا بیشتر از هر زمان دیگه ای حس میکنم قیامت همینجاست!
بهشت و جهنم همینجاست!
همینجا توی یک قدمیت!
هر وقت که کار خوبی کردی و حس کردی خدا ازت راضیه اون لحظه توی بهشتی و آدمای اطرافت بهشتیای پاک...
هر وقت هم که بد کردی و از خودت متنفر شدی، جهنمت همونجاست، همونجایی که سوختن رو با تک تک سلولای بدنت حس میکنی و هر لحظه آرزوی مرگ میکنی...
قیامت و بهشت و جهنم چیزی ماورای احساسات درونی خودمون نیست!
همین دنیا نتیجه ی کرده ها و ناکرده هاتو می بینی...
هیچ کس از خوبی کردن نمرده!
پس خوب باش و خوبی کن...
با خوب بودن میشه به همه چی رسید؛
به آرامش؛
به هدف؛
به خوشبختی؛
به عشق،
به "خدا"...
"خودم"
۱۶.۲k
۱۱ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.