مرحوم کربلایی احمد تهرانی میفرمودند:
مرحوم کربلایی احمد تهرانی میفرمودند:
روزی با جناب شیخ رجبعلی خیاط و مرحوم تزودی و گروهی از دوستان به امامزاده صالح
رفتیم و در صحن حرمش نشستیم.
جناب شیخ در خلال صحبتهایشان آرزو کردند که ای کاش در صحرای کربلا حاضر بودم؛ و در آنجا
به یاری سید الشهدا می شتافتم. در میان همین صحبتها بودیم که ناگهان تگرگ مفصلی
روع به باریدن کرد. به غیر از مرحوم تزودی، ما و دیگر رفقا به طرف پناهگاهی حرکت کردیم
اما تزودی سرش را زیر تگرگها گرفته بود و با اشک و لابه میگفت :
خدایا بزن! زورت به سر کچل من رسیده؟؟ پس بزن!
در همین احوالات که منتظر تمام شدن تگرگ بودیم حضرت سید الشهدا در عالم معنا
به شیخ رجبعلی الهام کردند که :
در روز عاشورا درست مثل همین تگرگ ها بر سر من و یارانم تیر میبارید ولی هیچکدام فرار نکردند!
این بلا سنگ آزمایش توست
روزی با جناب شیخ رجبعلی خیاط و مرحوم تزودی و گروهی از دوستان به امامزاده صالح
رفتیم و در صحن حرمش نشستیم.
جناب شیخ در خلال صحبتهایشان آرزو کردند که ای کاش در صحرای کربلا حاضر بودم؛ و در آنجا
به یاری سید الشهدا می شتافتم. در میان همین صحبتها بودیم که ناگهان تگرگ مفصلی
روع به باریدن کرد. به غیر از مرحوم تزودی، ما و دیگر رفقا به طرف پناهگاهی حرکت کردیم
اما تزودی سرش را زیر تگرگها گرفته بود و با اشک و لابه میگفت :
خدایا بزن! زورت به سر کچل من رسیده؟؟ پس بزن!
در همین احوالات که منتظر تمام شدن تگرگ بودیم حضرت سید الشهدا در عالم معنا
به شیخ رجبعلی الهام کردند که :
در روز عاشورا درست مثل همین تگرگ ها بر سر من و یارانم تیر میبارید ولی هیچکدام فرار نکردند!
این بلا سنگ آزمایش توست
۴۶۴
۰۹ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.