همانا برایتان چیز شعری آوردم شاید رستگار شوید:

همانا برایتان چیز شعری آوردم شاید رستگار شوید:
عایا به بایس خود اعتماد دارید :|
نخیر نداشته باشد
اگر روزی پسر هارا ول کنید و چند روزی خانه نروید
جه بوم: روزای اول هی از غم دوریتان میخوند ولی در اولین کنسرت و اولین دختر و اولین نگاه...
مارک: همانا از سکوت بترسید:| که مارک خیانت زیر زیرکی اش را کاملا واضح میکند( میخواستید بدهید والا)
جکسون: میاد منطقی باشد و شمارا فراموش نکند ولی پسر کو ندارد نشان از پدر:|
یونگجه : شما کوکو را نیز همراه خود میبرید و یونگجه به کلانتری مراجعه کرده و شمارا بع جرم ادم ربایی به حبس ابد محکوم میکنن
مشاهده شده بعد از این اتفاق دوجه نیز ریل تر میشود:|
بم بم : بچه بمی تو این مورد کمی پاک تر از هیونگ هایش است ... درحالی که از دوریتان خشتک دردیده سربه بیابان گذاشته با یک دختر پشم عسلی ابرو کمان در همان بیابان آشنا شده و عروسی میگرید (گور بابای شما )
جین یانگ : با شناختی که از شما دارد کل کره را به دنبال شما میگردد و در میانه ی راه با یک کتابدار کتابخوانه آشنا شده و کیلیلیلی:|
یوگی: افسردگی میگیرد و به پیشنهاد دوستان به پیست رقص میرود و از انجا که هردو قرتی بوده اید شما هم در پیست بودید پس یوگی دست شمارا میگیرد میروید پی زندگیتان


مدیونید فکر کنید چون یوگی بایسمه براش خوب نوشتم
و وای بر شما که نظر ندادن از صفات کونی هاست
#چیزشعر
#گات_سون