بانوی قلم
بانوی قلم
لطیفه فاضلی
93/2/28
داستان يك دختر مسلمان در امریکا.
شبی دختر مسلمانی در نیویورک از دانشگاه به سمت خانه پیاره میرفت. پس از مدتی متوجه شد که مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان چهره اش میکند او را تعقيب ميكند. بسيار وحشت زده شد و شروع كرد به خواندن اية الكرسي و توکل کرد به الله سبحان و تعالی. الحمد لله به خیر گذشت و دختر سلامت به خانه رسید. ولی فردای آن روز در اخبار شنید که دیشب به دختری در همان محل و همان 8 شب تجاوز شده و جسد دختر را میان دو ساختمان پیدا کرده اند. پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد هست به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کند. دختر به اداره پلیس میرود و ماجرا را به پلیس میگوید. و از بین 8 مرد که صف کشیده بودند دختر از پشت آینه دو طرفه قاتل را شناسایی میکند. بعد پلیس از قاتل میپرسد که در همان شب یک دختر با حجاب رو تعقیب میکردی. چرا به او حمله نکردی؟ قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه میرفتند.
لطیفه فاضلی
93/2/28
داستان يك دختر مسلمان در امریکا.
شبی دختر مسلمانی در نیویورک از دانشگاه به سمت خانه پیاره میرفت. پس از مدتی متوجه شد که مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان چهره اش میکند او را تعقيب ميكند. بسيار وحشت زده شد و شروع كرد به خواندن اية الكرسي و توکل کرد به الله سبحان و تعالی. الحمد لله به خیر گذشت و دختر سلامت به خانه رسید. ولی فردای آن روز در اخبار شنید که دیشب به دختری در همان محل و همان 8 شب تجاوز شده و جسد دختر را میان دو ساختمان پیدا کرده اند. پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد هست به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کند. دختر به اداره پلیس میرود و ماجرا را به پلیس میگوید. و از بین 8 مرد که صف کشیده بودند دختر از پشت آینه دو طرفه قاتل را شناسایی میکند. بعد پلیس از قاتل میپرسد که در همان شب یک دختر با حجاب رو تعقیب میکردی. چرا به او حمله نکردی؟ قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه میرفتند.
۲.۳k
۱۷ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.