حکایت رفاقت حکایت سنگهای كنار ساحله اول يكی يكی جمعشون مي
حکایت رفاقت حکایت سنگهای كنار ساحله اول يكی يكی جمعشون ميكنی تو مشتت،بعدش هم يكی يكی پرتشون ميكنی تو دريا،اما بعضی وقتا يه سنگهاي قيمتي گيرت ميادكه هيچ وقت نميتونی پرتشون كنی، دوستای ویسگونی تک تکشون از ازاون دسته اند که...
۲.۲k
۰۲ شهریور ۱۳۹۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.