تیزر داستان جدیط منو my lelapin ولی فعلا تا تموم شدنش آپ
تیزر داستان جدیط منو my lelapin ولی فعلا تا تموم شدنش آپ نمیشه
#.After "28" day's
-..من نمیام
-جهنم...نیا خودم میرم
-ولی من تنها نمی مونم
-پسـ..
--+-----
-خشک میشن ؟؟!
+اره هر چیز هر کس حتی اگه خود تو هم از روش رد بشی ....خشک میشی
-من که باور ندارم؟؟
+باور نکن ولی اون حیونای خشک شده رو برای آدمای خوش باوری مثل تو گذاشتن
-----+++++
مارک به چشم های پر نفوذ سوزی خیره شد :وقتی یکی رو بکشی دیگه زندگی هیچ وقت مثل قبل نیست باید
همیشه باید با چشم باز بخوابی
-خوابیدن برای من اهمیت نداره مارک ...من عشق می خوام ...یا مرگ؟؟!!
**-*****
چانیول با دست های کشیده اش به نواختن ادمه داد و سئوهیون درحالی که دستشو زیر چونه اش گذاشته بود
به تک نوازنده اون زمان گوش میداد گفت:پدرم میگفت که هنرمندا همیشه دروغ میگن تا واقعیت رو پنهان کنن درحالی که سیاست مدارا دروغ میگن تا حقیقت و پنهان کنن
چانیول دست از نواختن کشید و به ارومی پلک زد:جایی که حقیقت باورش سخته دروغ لازمه
-+-----
درحالی که از سرما میلرزید پتو رو محکم تر به خودش چسبوند :تو به تقدیر اعتقاد داری ؟؟
کاپشنش رو در اورد روی شونه اش انداخت:نه چون نمی خوام فکر کنم زندگیم دست خودم نیست
--+-----
-تا حالا ازدواج کردی؟؟
+ههه نه..از کاغذ بازی خوشم نمیاد و در ضمن خیلی سوال مسخره ای بود
---*-***
سر تا سر اون سرسرا با رنگ سفید پوشیده شده بود جو عجیب و متحیر کننده اون مکان تن همه رو به لرزه می انداخت
-چطور یه نفر میتونه اینقدر وحشیانه آدم بکشه
+به همین شیکی که میبینی
-محض رضای خدا یه بارم که شده خوشمزه بازی در نیار
-+-----
-چند نفر ازمون مونده؟؟
+از کجا بدونم وقتی از هم جدا شدیم و فقط ما دوتاییم ...البته بجز اون سه نفری که جلوی چشمامون ....توی اینـ دنیا کسی ب کسی رحم نداره مثل اینکه تنها راه نجاتمون کشتن همه
-منظور؟
-معلومه
نیشخندی زد و به آرومی نزدیکشـ شد
+--+---
#.After "28" day's
-..من نمیام
-جهنم...نیا خودم میرم
-ولی من تنها نمی مونم
-پسـ..
--+-----
-خشک میشن ؟؟!
+اره هر چیز هر کس حتی اگه خود تو هم از روش رد بشی ....خشک میشی
-من که باور ندارم؟؟
+باور نکن ولی اون حیونای خشک شده رو برای آدمای خوش باوری مثل تو گذاشتن
-----+++++
مارک به چشم های پر نفوذ سوزی خیره شد :وقتی یکی رو بکشی دیگه زندگی هیچ وقت مثل قبل نیست باید
همیشه باید با چشم باز بخوابی
-خوابیدن برای من اهمیت نداره مارک ...من عشق می خوام ...یا مرگ؟؟!!
**-*****
چانیول با دست های کشیده اش به نواختن ادمه داد و سئوهیون درحالی که دستشو زیر چونه اش گذاشته بود
به تک نوازنده اون زمان گوش میداد گفت:پدرم میگفت که هنرمندا همیشه دروغ میگن تا واقعیت رو پنهان کنن درحالی که سیاست مدارا دروغ میگن تا حقیقت و پنهان کنن
چانیول دست از نواختن کشید و به ارومی پلک زد:جایی که حقیقت باورش سخته دروغ لازمه
-+-----
درحالی که از سرما میلرزید پتو رو محکم تر به خودش چسبوند :تو به تقدیر اعتقاد داری ؟؟
کاپشنش رو در اورد روی شونه اش انداخت:نه چون نمی خوام فکر کنم زندگیم دست خودم نیست
--+-----
-تا حالا ازدواج کردی؟؟
+ههه نه..از کاغذ بازی خوشم نمیاد و در ضمن خیلی سوال مسخره ای بود
---*-***
سر تا سر اون سرسرا با رنگ سفید پوشیده شده بود جو عجیب و متحیر کننده اون مکان تن همه رو به لرزه می انداخت
-چطور یه نفر میتونه اینقدر وحشیانه آدم بکشه
+به همین شیکی که میبینی
-محض رضای خدا یه بارم که شده خوشمزه بازی در نیار
-+-----
-چند نفر ازمون مونده؟؟
+از کجا بدونم وقتی از هم جدا شدیم و فقط ما دوتاییم ...البته بجز اون سه نفری که جلوی چشمامون ....توی اینـ دنیا کسی ب کسی رحم نداره مثل اینکه تنها راه نجاتمون کشتن همه
-منظور؟
-معلومه
نیشخندی زد و به آرومی نزدیکشـ شد
+--+---
۱.۵k
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.