یه شبایی تو زندگی هست که وقتی دفتر خاطرات
یه شبایی تو زندگی هستکه وقتی دفتر خاطرات
زندگیتو ورق میزنی به چیزایی میرسی
که نمیدونی تقدیرت بوده یا تقصیرت! به آدمایی
میرسی کهنمیدونی دردن یا همدرد به لحظهای
میرسیکه هضمش واسه دل کوچیکت
سخته و بهدردایی میرسیکه سن و سالت بزرگه
به آرزوهایی که توهم شده، رویایی کـه "گذشت"
به چیزایی که حقت نبود اما شد
توقع و زخمهایی که با نمکِ روزگار آغشتهشد و
احساسی کـه دیگران اشتباه مینامند! و دست
آخر دنیاییکه بهت پشت کرده... و باز هم
انتهایدفتر خودت میمانی، زخمهاییکه روزگار
پشتِ هم میزند و سکوت هم دوایدردش نیست!
«کاش دنیا مهربانتر بودی»
زندگیتو ورق میزنی به چیزایی میرسی
که نمیدونی تقدیرت بوده یا تقصیرت! به آدمایی
میرسی کهنمیدونی دردن یا همدرد به لحظهای
میرسیکه هضمش واسه دل کوچیکت
سخته و بهدردایی میرسیکه سن و سالت بزرگه
به آرزوهایی که توهم شده، رویایی کـه "گذشت"
به چیزایی که حقت نبود اما شد
توقع و زخمهایی که با نمکِ روزگار آغشتهشد و
احساسی کـه دیگران اشتباه مینامند! و دست
آخر دنیاییکه بهت پشت کرده... و باز هم
انتهایدفتر خودت میمانی، زخمهاییکه روزگار
پشتِ هم میزند و سکوت هم دوایدردش نیست!
«کاش دنیا مهربانتر بودی»
۲۶۷
۳۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.