اززمزمه دلتنگیم،
اززمزمه دلتنگیم،
ازهمهمه بیزاریم،
نه طاقت خاموشی،
نه میل سخن داریم!
تشویش هزار«آیا»
وسواس هزار«اما
یک عمر نمیدیدیم،
درخویش چههاداریم!
درداکه هدردادیم آن ذات گرامی را
تیغیم ونمیبُریم،
ابریم ونمیباریم!
ماخویش ندانستیم بیداریمان ازخواب،
گفتند که بیدارید؟
گفتیم که بیداریم.
دوران شکوه باغ ازخاطرمان رفتهست،
امروزکه صف درصف خشکیده و بیباریم!
من راه تورابسته،
توراه مرابسته
امیدرهایی نیست وقتی همه دیواریم!
آوارپریشانیست
روسوی چه بگریزیم؟
هنگامه حیرانیست،
خودرابه که بسپاریم؟"
ازهمهمه بیزاریم،
نه طاقت خاموشی،
نه میل سخن داریم!
تشویش هزار«آیا»
وسواس هزار«اما
یک عمر نمیدیدیم،
درخویش چههاداریم!
درداکه هدردادیم آن ذات گرامی را
تیغیم ونمیبُریم،
ابریم ونمیباریم!
ماخویش ندانستیم بیداریمان ازخواب،
گفتند که بیدارید؟
گفتیم که بیداریم.
دوران شکوه باغ ازخاطرمان رفتهست،
امروزکه صف درصف خشکیده و بیباریم!
من راه تورابسته،
توراه مرابسته
امیدرهایی نیست وقتی همه دیواریم!
آوارپریشانیست
روسوی چه بگریزیم؟
هنگامه حیرانیست،
خودرابه که بسپاریم؟"
۷۰۳
۱۷ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.