غنچهِ پیراهنت، امشب شمیم یاس داشت
غنچهِ پیراهنت، امشب شمیم یاس داشت
اشکِ سرخِ دیده ات، اندوه یک احساس داشت
محو دیدار بودم که دلم از دست رفت
فتنهِ چشمت مداوم، قل "برِبِ الناس" داشت...
پاک بودی، پاک ماندی، این هنر از آن توست
گوهر نابت جواهر، طعنه بر الماس داشت
آمدم بر روی ایوان تا تماشایت کنم
ماهِ من، چون ماهِ شب، در دستهایش داس داشت
من به هر شکل و شمایل دل نبستم در جهان
این دلم در انتخابش جانِ من وسواس داشت...
اشکِ سرخِ دیده ات، اندوه یک احساس داشت
محو دیدار بودم که دلم از دست رفت
فتنهِ چشمت مداوم، قل "برِبِ الناس" داشت...
پاک بودی، پاک ماندی، این هنر از آن توست
گوهر نابت جواهر، طعنه بر الماس داشت
آمدم بر روی ایوان تا تماشایت کنم
ماهِ من، چون ماهِ شب، در دستهایش داس داشت
من به هر شکل و شمایل دل نبستم در جهان
این دلم در انتخابش جانِ من وسواس داشت...
۱۶۹
۲۱ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.