« کَانَ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ ع صَدِیقٌ لاَ یَکَادُ ی
« کَانَ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ ع صَدِیقٌ لاَ یَکَادُ یُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَکَاناً فَبَیْنَمَا هُوَ یَمْشِی مَعَهُ فِی اَلْحَذَّاءِینَ وَ مَعَهُ غُلاَمٌ لَهُ سِنْدِیٌّ یَمْشِی خَلْفَهُمَا إِذَا اِلْتَفَتَ اَلرَّجُلُ یُرِیدُ غُلاَمَهُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ یَرَهُ فَلَمَّا نَظَرَ فِی اَلرَّابِعَةِ قَالَ یَا اِبْنَ اَلْفَاعِلَةِ أَیْنَ کُنْتَ قَالَ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع یَدَهُ فَصَکَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ کُنْتُ أَرَی أَنَّ لَکَ وَرَعاً فَإِذَا لَیْسَ لَکَ وَرَعٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِیَّةٌ مُشْرِکَةٌ فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ نِکَاحاً تَنَحَّ عَنِّی قَالَ فَمَا رَأَیْتُهُ یَمْشِی مَعَهُ حَتَّی فَرَّقَ اَلْمَوْتُ بَیْنَهُمَا »
عمرو بن نعمان جعفی گوید:
⭕ ️ برای امام صادق (ع) دوستی بود که از او جدا نمیشد به هر جا که میرفت، و روزی در بازار کفش دوزان به همراه آن حضرت بود و پشت سرِ خود یک غلام سندی به همراه داشت، تا سه بار رو به دنبالِ خود کرد و غلام خود را میخواست، و هر بار او را ندید و در بار چهارم که او را دید، گفت: ای زنا زاده! کجا بودی؟
امام سر برداشت و دست به پیشانی خود گرفت و فرمود: سبحان اللَّه، مادرش را به زنا متّهم کنی؟ من پنداشتم تو خوددار و پارسائی و اکنون پدیدار است که با ورع و پارسا نیستی، عرض کرد: قربانت، مادرش زنی سندیّه و مشرکه است، فرمود: نمیدانی که هر ملّتی دستور ازدواجی برای خود دارند، از من دور شو، گوید:
من دیگر ندیدم آن مرد به همراه امام راه برود تا آنکه مرگ میان آنها جدائی انداخت. در روایت دیگر است که: برای هر امّتی نکاح و ازدواجی است که به وسیله آن از زنا خودداری کنند.
📗 الکافی- ط دارالحدیث, جلد : 4 صفحه : 10
👈 زبان را نگهداریم و از اتهام زدن به مردم پرهیز کنیم.
عمرو بن نعمان جعفی گوید:
⭕ ️ برای امام صادق (ع) دوستی بود که از او جدا نمیشد به هر جا که میرفت، و روزی در بازار کفش دوزان به همراه آن حضرت بود و پشت سرِ خود یک غلام سندی به همراه داشت، تا سه بار رو به دنبالِ خود کرد و غلام خود را میخواست، و هر بار او را ندید و در بار چهارم که او را دید، گفت: ای زنا زاده! کجا بودی؟
امام سر برداشت و دست به پیشانی خود گرفت و فرمود: سبحان اللَّه، مادرش را به زنا متّهم کنی؟ من پنداشتم تو خوددار و پارسائی و اکنون پدیدار است که با ورع و پارسا نیستی، عرض کرد: قربانت، مادرش زنی سندیّه و مشرکه است، فرمود: نمیدانی که هر ملّتی دستور ازدواجی برای خود دارند، از من دور شو، گوید:
من دیگر ندیدم آن مرد به همراه امام راه برود تا آنکه مرگ میان آنها جدائی انداخت. در روایت دیگر است که: برای هر امّتی نکاح و ازدواجی است که به وسیله آن از زنا خودداری کنند.
📗 الکافی- ط دارالحدیث, جلد : 4 صفحه : 10
👈 زبان را نگهداریم و از اتهام زدن به مردم پرهیز کنیم.
۹۶۹
۲۹ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.