چشم و گوشت را باز کن تا بفهمی.
چشم و گوشت را باز کن تا بفهمی.
لازم نیست که بروم روی بلندترین قله ی دنیا،
و فریاد بزنم که دوستت دارم!
پشت همان فنجان چای که برایت میریزم،
دو حبه دوستت دارم پنهان شده...
ابراز دلتنگی لزوما این نیست
که کنار گوشت نجوا کنم:
«دلم برایت تنگ شده»
بنشین و برای یک دقیقه
به عمق چشمانم نگاه کن.
تمام آنچه در دلم هست و نیست
را خواهی دانست!
وقتی میگویم:
«چه غذایی دوست داری تا برایت بپزم؟»
تو اینگونه تعبیر کن:
دلم برایت شده اندازه کوچک ترین مورچه ی دنیا!
این را بدان همه ی حرف هایم
بوی محبت میدهند
فقط ای کاش
حس بویایی قویتری داشتی!
لازم نیست که بروم روی بلندترین قله ی دنیا،
و فریاد بزنم که دوستت دارم!
پشت همان فنجان چای که برایت میریزم،
دو حبه دوستت دارم پنهان شده...
ابراز دلتنگی لزوما این نیست
که کنار گوشت نجوا کنم:
«دلم برایت تنگ شده»
بنشین و برای یک دقیقه
به عمق چشمانم نگاه کن.
تمام آنچه در دلم هست و نیست
را خواهی دانست!
وقتی میگویم:
«چه غذایی دوست داری تا برایت بپزم؟»
تو اینگونه تعبیر کن:
دلم برایت شده اندازه کوچک ترین مورچه ی دنیا!
این را بدان همه ی حرف هایم
بوی محبت میدهند
فقط ای کاش
حس بویایی قویتری داشتی!
۲.۹k
۰۹ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.